گنجور

 
جهان ملک خاتون

تا جهانست و تا جهان باشد

مهر رویش میان جان باشد

در خیال رخ تو ای دیده

خونم از دیدگان روان باشد

جان دهم در وفات مردانه

تا مرا طاقت و توان باشد

مدح رویت کنم چو بلبل مست

تا مرا در دهان زبان باشد

در سر کوی تو وطن سازم

زانکه بلبل به گلستان باشد

برنگردم ز کوی تو به جفا

کاین طریق آنِ رهروان باشد

نسبت قد تو به سرو کنند

سرو در باغ کی روان باشد

گفتم از باغ او گلی بچنم

ترسم ای دل ز باغبان باشد

از من ای عقل این سخن بشنو

حسن خوبان همه در آن باشد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مسعود سعد سلمان

مجلس شاه را چنان باشد

که بدن را لطیف جان باشد

انوری

رنگ عاشق چو زعفران باشد

هرکه عاشق بود چنان باشد

روی فارغ‌دلان به رنگ بود

رنگ غافل چو ارغوان باشد

قاصد عشق او ز ره چو رسید

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از انوری
جمال‌الدین عبدالرزاق

دلبرم تا ز من نهان باشد

جوی خون بر رخم روان باشد

ور نهان باشد او زمن چه عجب

کوچوجانست و جان نهان باشد

یار بی خوی خوش نکو ناید

[...]

حمیدالدین بلخی

غم چو می راحتِ روان باشد

چون رضای تو در میان باشد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه