بر سر مات اگر گذر باشد
از من بی دلت خبر باشد
ایمن از داد دادخواه مشو
ناله ام را مگر اثر باشد
گرچه بی عقل و دانش و خردم
درس عشق توأم زبر باشد
به سر کویت ار فرود آید
دل در آنجا کیش سفر باشد
از غم روزگار هجرانت
دیده پر اشک و رخ چو زر باشد
گر درآیی ز در مرا چون سرو
به نثار توأم گهر باشد
گوهری از دو دیده ی مهجور
که تو را زان گهر کمر باشد
به امیدی که در جهان او را
میل این خسته دل مگر باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات عمیق عشق و دلتنگی شاعر اشاره دارد. شاعر از خداوند میخواهد که اگر روزی به او توجه کند، از حال او باخبر باشد. او هشدار میدهد که نباید به دادخواهی دیگران اعتماد کرد و نالههای او بیاثر نخواهد بود. عشق او به معشوق باعث شده که از نظر عقل و دانش نادان به نظر برسد. شاعر به توصیف عشق و دلتنگیاش پرداخته و از غم فراق معشوق سخن میگوید. او امیدوار است که معشوق روزی به سراغش بیاید و دلش را شاد کند، و در نهایت لبخند به چهرهاش برگردد.
هوش مصنوعی: اگر در گذرت به مکانی برسی که من آنجا هستم، خبری از دل تنگم برایت خواهد بود.
هوش مصنوعی: هرگز از قضاوت و عذاب عدالتپیشهها در امان نباش؛ نالهها و شکایات من تنها زمانی تاثیر خواهند داشت که به گوش آنها برسند.
هوش مصنوعی: هرچند که من بیعقل و دانشی هستم، اما عشق تو برایم یک درس مهم و ارزشمند است.
هوش مصنوعی: اگر دل بر سر کوی تو فرود آید، در آنجا سفر به عشق تو آغاز خواهد شد.
هوش مصنوعی: دلتنگی و غمابی که از جداییات دارم باعث شده چشمهایم پر از اشک و چهرهام مانند طلا درخشان باشد.
هوش مصنوعی: اگر تو از در وارد شوی، مثل سرو، من برای تو گوهری به نثار میگذارم.
هوش مصنوعی: چشمان گمشدهام همچون جواهراتی هستند که از تو خواستهاند تا با آنها کمر خود را ببندی.
هوش مصنوعی: امیدوارم که در این دنیا، او نیز برای این دل خسته علاقهای داشته باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
لعبتی را که صد هنر باشد
شاید ار بر میان کمر باشد
نیست لعبت لطیف گر چه لطیف
به بر عقل بی خطر باشد
او یکی شاه شد که ملکش را
[...]
سرخ گویی همیشه غر باشد
شبه از لعل پاکتر باشد
این چنین ژاژ نزد هر عاقل
سخنی سخت مختصر باشد
لعل مصنوع آفتاب بود
[...]
نه چو شیرین لبت شکر باشد
نه چو روشن رخت قمر باشد
با سخنهای تلخ چون زهرت
عیش من خوشتر از شکر باشد
تو به زر مایلی و نیست عجب
[...]
عیسی وقت ما رئیس الدین
مایه مرکز هنر باشد
پسر بوالیمین خری است عجب
کز همه علم بی خبر باشد
آن خرست این مسیح و پیش خرد
[...]
سفر را چند پر خطر باشد
خطر مرد در سفر باشد
قیمت و رونق و بها نارد
آن گهرها که در مقر باشد
زر بگشتن رواج دارد و قدر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.