گرچه بیداد جفای تو به غایت باشد
حاش لله که مرا از تو شکایت باشد
دل تو میل وفای من سرگشته نکرد
از دل ای دوست به دل گرچه سرایت باشد
از جهان کام دل آن روز بود حاصل من
که تو را با من دلخسته عنایت باشد
گر نماند اثری از من بیچاره هنوز
دل من بر سر پیمان و وفایت باشد
در جهانت چو جهان بنده مخلص نبود
مکشش خاصه که بی جرم و جنایت باشد
گر به خاکش گذری بوی محبّت شنوی
بکن اندیشه که مهرش بچه غایت باشد
داده ام جان و جهان و غم عشقش ستدم
در جهان بهتر از اینم چه کفایت باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به احساسات عمیق و دردناک خود درباره عشق و وفاداری اشاره میکند. او با وجود جفای معشوق، از شکایت و دلخوری پرهیز میکند و همچنان به محبت و وفایش ادامه میدهد. شاعر بیان میکند که تنها روزی که کام دلش حاصل شده، زمانی است که معشوق به او توجه کند. او حتی اگر آثارش از بین برود، دلش به پیمان و وفای معشوق خواهد بود. شاعر همچنین از ناعدالتیهای دنیای عشق و فراق صحبت میکند و به نیت واقعی خود در عشق اشاره میکند. در نهایت، او تمام زندگی و وجودش را به خاطر عشقش فدای معشوق میکند و به تأکید میرسد که هیچ چیز بهتر از این عشق و وفاداری نیست.
هوش مصنوعی: هرچند که ظلم و بیوفایی تو در بالاترین حد قرار دارد، اما به خدا سوگند که من هرگز از تو گله و شکایت نخواهم کرد.
هوش مصنوعی: دل تو به خاطر وفاداری من دچار تردید نشده است، ای دوست! هرچند که ممکن است در دل تو جا داشته باشم.
هوش مصنوعی: روزی که تو با من محبت کنی و به من توجه داشته باشی، آرزوهایم به حقیقت میپیوندد و از زندگیام بهرهمند میشوم.
هوش مصنوعی: اگر از من هیچ اثری باقی نماند، باز هم دل من به وفا و پیمان خود پایبند خواهد ماند.
هوش مصنوعی: اگر در دنیای تو، کسی که به حقیقت و خلوص بندگی میکند وجود نداشته باشد، نباید انتظار داشته باشی که او به سمت تو جذب شود، به ویژه اگر نامی از گناه و ناپاکی نباشد.
هوش مصنوعی: اگر به دیاری که او در آن است بروی، بوی محبت را استشمام خواهی کرد. پس خوب فکر کن که محبت او به چه اندازه عمیق و بینظیر است.
هوش مصنوعی: من جان و زندگیام را به عشق او دادهام و به خاطر این عشق، رنج میبرم. در این دنیا آیا چیزی بیشتر از این هست که ارزش کشتن و فدا کردن دارد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر سر صحبت این بی سرو پایت باشد
بر سرو چشم من دلشده جایت باشد
پای اگر بر سر من مینهی اینک سرو چشم
سرم آنجا بود ای دوست که پایت باشد
بنده چون زان تو و بنده سراخانه ی تست
[...]
بر منت ناز و ستم، گرچه به غایت باشد
حاش لله که مرا از تو شکایت باشد!
جور معشوق همه وقت نباشد ز عتاب
وقت باشد که خود از عین عنایت باشد
من نه آنم که شکایت کنم از دست کسی
[...]
گر سرم خاک شود در کف پایت باشد
ور تنم گرد بود، گرد هوایت باشد
دل من هست برای تو، برای خود نیست
جان فدا باد دلی را که برایت باشد
در دل تنگ من ار جای کنی، جایت هست
[...]
من و انکارِ شراب! این چه حکایت باشد؟
غالباً این قَدَرَم عقل و کِفایت باشد
تا به غایت رهِ میخانه نمیدانستم
ور نه مستوری ما تا به چه غایت باشد
زاهد و عجب و نماز و من و مستی و نیاز
[...]
چون شب و روز مرا از تو عنایت باشد
من و ترک غم عشق این چه حکایت باشد
چون ز سر تا بقدم لطفی و جانی و کرم
حاش لله که مرا از تو شکایت باشد
طالب وصل نیم بنده فرمان توام
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.