سحرگهی که ز خواب شبانه برخیزد
هزار فتنه ز دور زمانه برخیزد
اگر تو سرو گل اندام در کنار آیی
هزار ناله ی شوق از کرانه برخیزد
کجا کرانه کند یار مهربان از من
اگر غبار وجود از کرانه برخیزد
اگر تو سرو خرامان درآیی از در ما
کدورت از دل ما بی بهانه برخیزد
به سان سرمه کنم توتیای دیده ی خویش
هرآن غبار کز آن آستانه برخیزد
به بوی دانه خال تو هر زمان صنما
کبوتر دلم از آشیانه برخیزد
بسوزد این تتق زرنگار نُه تویی
گرم ز آتش دل یک زبانه برخیزد
کسی که از دو جهان فرد نیست در غم او
گمان مبر که به محشر یگانه برخیزد
نظر به چشم وفا کن دمی به حال جهان
که از میانه فسون و فسانه برخیزد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو مست من ز خمار شبانه برخیزد
هزار فتنه و شور از زمانه برخیزد
چو تیر جور نهد بر کمان ز میدانش
هزار کشته برای نشانه برخیزد
نشان من به خیال میان او گم باد
[...]
ازین بساط کسی شادمانه برخیزد
که از سر دو جهان عارفانه برخیزد
مدار دست ز دامان آه نیمشبی
که دل ز جای به این تازیانه برخیزد
اثر ز عاشق صادق درین جهان مطلب
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.