چو مست من ز خمار شبانه برخیزد
هزار فتنه و شور از زمانه برخیزد
چو تیر جور نهد بر کمان ز میدانش
هزار کشته برای نشانه برخیزد
نشان من به خیال میان او گم باد
بود خیال دویی از میانه برخیزد
ز تف خون دلم بس که نم رود بالا
گیاه محنتم از بام خانه برخیزد
بود بهانه منع نظاره برقع زلف
خوش آن زمان که ز پیش این بهانه برخیزد
اثر نماند ز من زان نشست شعله آه
ز خس چو سوخته شد کی زبانه برخیزد
گمان مبر که چو گردد وجود جامی خاک
به هیچ بادی ازین آستانه برخیزد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
سحرگهی که ز خواب شبانه برخیزد
هزار فتنه ز دور زمانه برخیزد
اگر تو سرو گل اندام در کنار آیی
هزار ناله ی شوق از کرانه برخیزد
کجا کرانه کند یار مهربان از من
[...]
ازین بساط کسی شادمانه برخیزد
که از سر دو جهان عارفانه برخیزد
مدار دست ز دامان آه نیمشبی
که دل ز جای به این تازیانه برخیزد
اثر ز عاشق صادق درین جهان مطلب
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.