منم از درد هجران چون گلی زرد
شکفته در فراقت با غم و درد
به درد روز هجرانت نگارا
جدا کردی مرا از خواب و از خورد
به غم جفتم ز درد دوری تو
چرا داری ز وصل خود مرا فرد
شدم در ششدر هجران گرفتار
از آن تا باختم با عشق او نرد
منم با درد آن عشق پری روی
همیشه با دلی گرم و دمی سرد
نه مرد عشق او بودم ولیکن
بود فرقی تمام از مرد تا مرد
جفا از سر گرفتی با من ای دوست
که گفتت کز وفا و عهد برگرد
ربود از ما قرار و صبر و آرام
چرا با ما نگارینم چنین کرد
خبر داری که در ایام هجرت
غم عشقت بر آورد از جهان گرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز دیده دیدبان از دز نگه کرد
سیه ابری بدید از لشکر و گرد
الهی گردن گردون شود خرد
که فرزندان آدم را همه برد
یکی ناگه که زنده شد فلانی
همه گویند فلان ابن فلان مرد
به گرمای تموز از سرد سوزش
صد و پنجه مسافر خشک بفشرد
رهی رفت و غلام برده برده
زهی قسمت رهی و ژاله شاکرد
زه ای پستت بمانده ماه بهمن
[...]
رخ خوب تو ناموس قمر برد
لب لعل تو بازار شکر برد
بنفشه گرچه بازاری همیداشت
چو زلف دید سردر یکدیگربرد
گل سرخ از تو می بربست طرفی
[...]
مبین از خرد بینی خصم را خرد
ز پیلان بین که خرگوش آب چون برد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.