منم از درد هجران چون گلی زرد
شکفته در فراقت با غم و درد
به درد روز هجرانت نگارا
جدا کردی مرا از خواب و از خورد
به غم جفتم ز درد دوری تو
چرا داری ز وصل خود مرا فرد
شدم در ششدر هجران گرفتار
از آن تا باختم با عشق او نرد
منم با درد آن عشق پری روی
همیشه با دلی گرم و دمی سرد
نه مرد عشق او بودم ولیکن
بود فرقی تمام از مرد تا مرد
جفا از سر گرفتی با من ای دوست
که گفتت کز وفا و عهد برگرد
ربود از ما قرار و صبر و آرام
چرا با ما نگارینم چنین کرد
خبر داری که در ایام هجرت
غم عشقت بر آورد از جهان گرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر از درد فراق و جدایی از معشوقش سخن میگوید. او خود را مانند گلی زرد توصیف میکند که بر اثر دوری از معشوق شکفته و غمگین شده است. این جدایی باعث شده که او از خواب و خوردن محروم شود و در حسرت وصل معشوق به سر میبرد. شاعر احساس میکند که در این دوره، به شدت گرفتار غم و عذاب ناشی از دوری شده و از این موضوع نگران است. او همچنین به نوعی جفا و بیوفایی از سوی معشوق اشاره میکند که باعث سلب آرامش و قرار از او شده است. در کل، این شعر به خوبی احساس عمیق ناراحتی و عشق حقیقی را در شرایط فراق بیان میکند.
هوش مصنوعی: من از درد دوری مانند گلی زرد شکفتهام که در نبود تو با غم و اندوهی عمیق دست و پنجه نرم میکند.
هوش مصنوعی: به خاطر غم دوری تو، ای معشوق، مرا از خواب و آرامش دور کردی.
هوش مصنوعی: چرا با غم و درد جدایی من، تو از وصال خود به من طعنه میزنی؟
هوش مصنوعی: در دل تنهایی و دوری از معشوق، به زحمت افتادم و از آنجایی که عشق او را باختهام، در بازی عشق شکست خوردم.
هوش مصنوعی: من با درد عشق آن معشوق زیبا همیشه در حالی که دلم گرم است و نفسی سرد دارم.
هوش مصنوعی: من هرگز عاشق او نبودم، ولی تفاوت زیادی وجود دارد بین مردی که عاشق است و مردی که نیست.
هوش مصنوعی: ای دوست، تو با من بیرحمی میکنی و به من قول وفاداری داده بودی، اما حالا از آن عهد و پیمان برگشتهای.
هوش مصنوعی: دلیری و شکیباییام را از من گرفتند؛ نمیدانم چرا معشوق من اینگونه با من رفتار کرد.
هوش مصنوعی: میدانی که در روزهای دوری از تو، عشق تو باعث شده که تمام دنیا بر من غمگین شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو گمراهی ز گیتی سر برآورد
شب بی دانشی سایه بگسترد
الهی گردن گردون شود خرد
که فرزندان آدم را همه برد
یکی ناگه که زنده شد فلانی
همه گویند فلان ابن فلان مرد
به گرمای تموز از سرد سوزش
صد و پنجه مسافر خشک بفشرد
رهی رفت و غلام برده برده
زهی قسمت رهی و ژاله شاکرد
زه ای پستت بمانده ماه بهمن
[...]
رخ خوب تو ناموس قمر برد
لب لعل تو بازار شکر برد
بنفشه گرچه بازاری همیداشت
چو زلف دید سردر یکدیگربرد
گل سرخ از تو می بربست طرفی
[...]
فریدون بود طفلی گاو پرورد
تو بالغدولتی هم شیر و هم مرد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.