گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جهان ملک خاتون

مرا با قامت آن سرو آزاد

مسلمانان ز جانم بس خوش افتاد

نهال قامتش سرو بلندست

که بیخ صبر برکندم ز بنیاد

خیالش از دو چشمم کی شود دور

که در سالی نیارد یک دمش یاد

ز غم گشتم مسلمانان چو مویی

نگویی از وصالت کی شدم شاد

ندارم خواب و خور در درد هجران

شبی از وصل خویشم رس به فریاد

تنم خاکی و باد عشق در سر

چه دارد آشنایی خاک با باد

دلم برد و تنم چون خاک ره کرد

هزارش آفرین بر جان و تن باد

درآمد آتش عشقت تنم سوخت

از آن رو خاک ما بر باد برداد

چو بگشود از سر زلفش گره باز

جهان از بوی زلفش گشت آزاد