مرا با قامت آن سرو آزاد
مسلمانان ز جانم بس خوش افتاد
نهال قامتش سرو بلندست
که بیخ صبر برکندم ز بنیاد
خیالش از دو چشمم کی شود دور
که در سالی نیارد یک دمش یاد
ز غم گشتم مسلمانان چو مویی
نگویی از وصالت کی شدم شاد
ندارم خواب و خور در درد هجران
شبی از وصل خویشم رس به فریاد
تنم خاکی و باد عشق در سر
چه دارد آشنایی خاک با باد
دلم برد و تنم چون خاک ره کرد
هزارش آفرین بر جان و تن باد
درآمد آتش عشقت تنم سوخت
از آن رو خاک ما بر باد برداد
چو بگشود از سر زلفش گره باز
جهان از بوی زلفش گشت آزاد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز جور لشکر خرداد و مرداد
تواند داد ما را هیچکس داد؟
محال است این طمع هیهات هیهات
کس دیدی که دادش داد خرداد
ز بهر آنکه تا در دامت آرد
[...]
نقیبان را به سالاران فرستاد
یکایک را ز رفتن آگهی داد
ز دست دیده و دل هر دو فریاد
که هر چه دیده بیند دل کند یاد
بسازم خنجری نیشش ز پولاد
زنم بر دیده تا دل گردد آزاد
الغ عارض ز . . . ن گربه افتاد
جهانرا گنده گردانید از باد
چرا خاکش نپوشیدند بر روی
که باگه این کند گربه چو افتاد
گه گربه بعهد ارسلان خان
[...]
اگر عالم سراسر ظلم گیرد
نیابد هیچ مظلوم از فلک داد
همه ظلم از نجوم و از فلک دان
که لعنت بر نجوم و بر فلک باد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.