گنجور

 
جهان ملک خاتون

چرا با ما چنینی بی عنایت

مکن جوری به جانم بی نهایت

ز حد بگذشت جانا جور بر من

جفا را نیز باشد حد و غایت

گناهی جز وفاداری ندارم

ستان از من بدین معنی جفایت

تویی شاه جهان از روی رحمت

نظر فرما خدا را بر گدایت

گرم بر جان دهی فرمان روانست

چه گونه سرکشم از حکم و رایت

به جان آمد دل من از جفاها

بگو تا کی کشم جور از برایت

گرم یک شب به لطف از در درآیی

کنم جان و جهان ایثار پایت

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
نظامی

جهان بیرون مباد از حکم و رایت

زمین خالی مباد از خاکِ پایت

مشاهدهٔ ۷ مورد هم آهنگ دیگر از نظامی
سعدی

ندانستند قدر فضل و رایت

وگرنه سر نهادندی به پایت

حکیم نزاری

به دیدار تو مشتاقم به غایت

ندارد آرزومندی نهایت

اگر خواهی توانی تافت بر ما

عنانی از سر لطف و عنایت

بیا بنشین دمی با ما چنان کن

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه