ما را چو از نظر قد سرو روان برفت
خون دل از دو دیده جانم روان برفت
تا آن قد چو سرو برفت از نظر مرا
جان رفت از بر من و در پی روان برفت
بعد از هزار وعده نیامد دمی برم
ننشست یک زمان بر ما، در زمان برفت
هر چند لابه کردم و گفتم دمی مرو
نشنید قول ما و چو تیر از کمان برفت
چندان دو دیده اشک ببارید در غمش
کز خون دیده ام به جهان ناودان برفت
ننشست خاطرم ببهشت برین دمی
تا از دو دیده صورت آن دلستان برفت
تا تو ز پیش دیده ما رفته ای به ناز
ای سرو راستی که قرار از جهان برفت
یکدم نرفت از نظر ما خیال سرو
تا در چمن ز پیش دو چشمم جهان برفت
گویند کس ندید که از جسم رفت جان
دیدم به چشم خویش ز پیشم که جان برفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر حالتی از اشتیاق و اندوه شاعر است. او از رفتن محبوبش به مانند رفتن یک سرو زیبا سخن میگوید و احساس میکند با رفتن او، جانش نیز رفته است. شاعر در بیان احساس خود به شدت تحت تأثیر است و به رغم وعدههایی که داده شده، محبوبش هنوز به نزد او بازنگشته است. اشکهای او مانند خون جاری است و او به شدت بیقرار و غمگین است. او میگوید که هیچگاه نتوانسته است به آرامش دست پیدا کند و حتی تصور محبوبش نیز از ذهنش بیرون نمیرود. در نهایت، او به درد فقدان محبوب اشاره دارد و میگوید که جانش به چشم خود میبیند که محبوبش رفته است.
هوش مصنوعی: وقتی که محبوب من از جلوی چشمم غایب شد، دل من به شدت غمگین شد و اشکهایم مانند خون از چشمانم سرازیر شدند. روح و جانم از این دلتنگی و درد پرکشید.
هوش مصنوعی: وقتی که قامت بلند مثل سرو از جلوی چشمم رفت، جانم از من دور شد و روح من به دنبالش رفت.
هوش مصنوعی: پس از هزاران وعده، او حتی یک لحظه هم نیامد و نتوانست یک آن در کنار ما بماند و در نهایت از زمان رخت بر بست.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه بسیار از او خواستم که لحظهای هم که شده نرود، به وعدهاش گوش نداد و همانند تیر از کمان، از من دور شد.
هوش مصنوعی: اشکهایم بهقدر زیادی ریخته شد که دیگر بهجای اشک، خون از چشمهایم رفت و غم او به حدی عمیق بود که تمام دنیا را تاریک کرد.
هوش مصنوعی: خاطرم هرگز در بهشت جا نیافتاد تا آن چهره زیبا از دو چشمم ناپدید شد.
هوش مصنوعی: ای درخت زیبای راست قامت، اکنون که با ناز و کرشمه از چشم ما دور شدهای، آرامش از سراسر جهان رخت بر بسته است.
هوش مصنوعی: لحظهای از فکر و یاد معشوق غافل نشدم، تا زمانی که زیبایی چمنزار از جلوی چشمانم گذشت، دنیا را فراموش کردم.
هوش مصنوعی: میگویند کسی هیچگاه نخواست که جان از بدن جدا شود، اما من با چشمان خود دیدم که چگونه جان از جسم بیرون رفت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دیدی چه کرد خوجه که ناگهان برفت؟
آتش بخلق در زد و از دودمان برفت
یک شهر آستینش گرفته که، امشبی
نگرفت لابه در وی و دامن کشان برفت
مهمان نشسته، خانه بیاراسته، چه شد؟
[...]
دردی به دل رسید که آرام جان برفت
وان هر که در جهان به دریغ از جهان برفت
شاید که چشم چشمه بگرید به هایهای
بر بوستان که سرو بلند از میان برفت
بالا تمام کرده درخت بلند ناز
[...]
شاه جهان ملول شد و از جهان برفت
عالم به همه برآمد و او از میان برفت
دردا و حسرتا که مرا کام جان برفت
و آن جان نازنین به جوان از جهان برفت
دل پر ز مهر روی چو ماهش بدی چه سود
کاندر فراق روی وی از تن روان برفت
بلبل بگو که باز نخواند میان باغ
[...]
دردا که پاکباز جهان از جهان برفت
پاک آن چنان که آمده بود آن چنان برفت
جانش که شاهباز معارف شکار بود
آواز طبل شاه شنود و روان برفت
غم شد محیط مرکز عالم ز هر کران
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.