ما را چو از نظر قد سرو روان برفت
خون دل از دو دیده جانم روان برفت
تا آن قد چو سرو برفت از نظر مرا
جان رفت از بر من و در پی روان برفت
بعد از هزار وعده نیامد دمی برم
ننشست یک زمان بر ما، در زمان برفت
هر چند لابه کردم و گفتم دمی مرو
نشنید قول ما و چو تیر از کمان برفت
چندان دو دیده اشک ببارید در غمش
کز خون دیده ام به جهان ناودان برفت
ننشست خاطرم ببهشت برین دمی
تا از دو دیده صورت آن دلستان برفت
تا تو ز پیش دیده ما رفته ای به ناز
ای سرو راستی که قرار از جهان برفت
یکدم نرفت از نظر ما خیال سرو
تا در چمن ز پیش دو چشمم جهان برفت
گویند کس ندید که از جسم رفت جان
دیدم به چشم خویش ز پیشم که جان برفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دیدی چه کرد خوجه که ناگهان برفت؟
آتش بخلق در زد و از دودمان برفت
یک شهر آستینش گرفته که، امشبی
نگرفت لابه در وی و دامن کشان برفت
مهمان نشسته، خانه بیاراسته، چه شد؟
[...]
دردی به دل رسید که آرام جان برفت
وان هر که در جهان به دریغ از جهان برفت
شاید که چشم چشمه بگرید به هایهای
بر بوستان که سرو بلند از میان برفت
بالا تمام کرده درخت بلند ناز
[...]
شاه جهان ملول شد و از جهان برفت
عالم به همه برآمد و او از میان برفت
دردا و حسرتا که مرا کام جان برفت
و آن جان نازنین به جوان از جهان برفت
دل پر ز مهر روی چو ماهش بدی چه سود
کاندر فراق روی وی از تن روان برفت
بلبل بگو که باز نخواند میان باغ
[...]
دردا که پاکباز جهان از جهان برفت
پاک آن چنان که آمده بود آن چنان برفت
جانش که شاهباز معارف شکار بود
آواز طبل شاه شنود و روان برفت
غم شد محیط مرکز عالم ز هر کران
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.