تا دلم روی چو ماهت را بدید از دست رفت
زلف مشکینش دل مسکین ما بشکست رفت
تا کمانداران ابرویش دل از دستم ببرد
چاره ای دیگر ندارم چونکه تیر از شست رفت
زینهار ای دل ز تیر چشم مستش گوشه گیر
هر که هشیارست می دانم ز پیش مست رفت
گرچه من از عهده عشقش نمی آیم برون
آن نگار شوخ دیده عهد با ما بست رفت
گفتمش دستم شبی از وصل جان پرور بگیر
داد او انتظارم تا نگار از دست رفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، گوید شاعر از عشق و دلبستگی به معشوقی سخن میگوید که زیباییهای او دلش را میشکند و او را درگیر میکند. معشوق با ابروان کمانی و چشمان مستش دل او را میگیرد و او نمیتواند در برابر جذابیت او مقاومتی کند. شاعر به خودش و دلش هشدار میدهد که از تیر نگاه معشوق دوری کند، اما به هر حال نمیتواند از عشقش فرار کند. او از نااهلی در عشق احساس ناتوانی میکند و در نهایت عجز خود را از وصال معشوق بیان میکند که در انتظارش، معشوق دستش را رها کرده است.
هوش مصنوعی: زمانی که دلم چهره زیباترین تو را دید، از دست رفتم و دل بینوایم به خاطر زلف سیاه تو شکست و رفت.
هوش مصنوعی: وقتی ابروهایش به مانند کمانداران، دل من را میبرد و از این وضع چارهای ندارم، چون تیر از کمان رها شده است و دیگر برگشتی نیست.
هوش مصنوعی: ای دل، مراقب باش از نگاه جذاب و فریبنده او! هر که هشیار و بیدار است، میداند که مستی او از قبل دیده شده است.
هوش مصنوعی: هر چند که من نمیتوانم از عهده عشق او برآیم، اما او که محبوبی شاداب و خوشنگاه است، به من عهدی بسته و رفته است.
هوش مصنوعی: به او گفتم شبهایی که جانم را سرشار از عشق میکند، دستی از من بگیر. او فقط به من امید داد تا اینکه معشوقهام از دستم رفت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بار الها رحم کن برما که کار از دست رفت
باز ناید تیر رفته تیر ما از شست رفت
روزگار ما سیه گردید وموی ما سفید
عمر رفت وروز رفت وروزگار از دست رفت
هرکه را دیدم به عمر خویش بختش شدبلند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.