گنجور

 
جهان ملک خاتون

دل فدای لبان چون نوشت

غیر یادم همه فراموشت

ای نگارین من خبر داری

که ز جانیم مست و مدهوشت

غیر از این در جهان مرادم نیست

که بگیرم شبی در آغوشت

در جهان نعره‌های شوق زنیم

ما به یاد لبان خاموشت

هم ز نامحرمان بپوشان موی

که درافتاد از سر آغوشت

دوش بر دوش بود در شب دوش

یاد می‌ناید از شب دوشت

باده عشق ما چو می‌خوردی

گفتم ای عمر نازنین نوشت

ناله‌ها می‌زنیم در غم تو

نرسد ای نگار در گوشت

سوختی ای نگار می‌دانی

دو جهان را به لعل در نوشت

 
 
 
انوری

باز کی گیرم اندر آغوشت

کی بیارم به دست چون دوشت

هرگز آیا به خواب خواهم دید

یک شبی دیگر اندر آغوشت

تا بدیدم به زیر حلقهٔ زلف

[...]

عطار

ای دلم مست چشمهٔ نوشت

در خطم از خطِ سیه‌پوشت

باد سرسبزی خطت که به لطف

سر برون زد ز چشمهٔ نوشت

حلقه در گوش کرد خلق را

[...]

سعدی

پِرِ هَفتا ثَله جُونی می‌کُند

عَشغِ مقری وَ خُیْ بِنی چِشِ رُوشْت

زور باید نه زر که بانو را

گزر‌ی دوست‌تر که ده من گوشت

خواجوی کرمانی

ای قمر تابی از بنا گوشت

شکّر آبی ز چشمه ی نوشت

جادوان مست چشم میگونت

واهوان صید خواب خرگوشت

خسرو آسمان حلقه نمای

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه