دلبر چه زود از سر پیمان ما برفت
از رفتنش چه سوز که بر جان ما برفت
دردم چو عشق دوست که حالش پدید نیست
هست و طبیب از سر درمان ما برفت
نشو و نما نکرد دگر شاخ نارون
تا آن قد چو سرو ز بستان ما برفت
دیگر نخواند بلبل خوشخوان به صبحدم
تا آن رخ چو گل ز گلستان ما برفت
جانا به چشم تو که نشد جمع خاطرم
تا از بر آن دو زلف پریشان ما برفت
کی برفروخت کاخ دل ما به نور وصل
تا از میانه شمع شبستان ما برفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از جدایی معشوق خود به شدت ناراحت است و احساس میکند که با رفتن او، همه چیز در زندگیاش تغییر کرده است. او به درد و رنج ناشی از عشق اشاره میکند و میگوید که هیچ چیز مانند قبل نیست؛ دیگر زیباییها و خوشیها وجود ندارند و دلتنگی و ناامیدی جای آنها را گرفته است. شاعر به یاد میآورد که تا زمانی که معشوق در کنار بود، زیبایی و زندگی در اطرافش جلوهگری میکرد، اما اکنون همه چیز از دست رفته و دیری نخواهد گذشت که درد و اندوه او نمایان میشود.
هوش مصنوعی: دلبر به سرعت از عهد و پیمانی که با ما داشت، فاصله گرفت و از رفتن او چه شعف و سوزش عمیقی بر جان ما نشست.
هوش مصنوعی: درد من شبیه عشق دوستی است که حالش مشخص نیست؛ دردی وجود دارد و پزشک هم برای درمان ما رفته است.
هوش مصنوعی: دیگر شاخ نارون رشد نکرد و طرز نمو نداشت، چرا که تا زمانی که قد سرو از باغ ما بلند شد، سر به زیر رفت.
هوش مصنوعی: بلبل خوشصدا دیگر نمیخواند، چون صبح هنگام، آن چهره زیبا که مانند گل بود، از باغ ما رفته است.
هوش مصنوعی: عزیزم، هیچگاه نتوانستم تمام یادهایم را جمع کنم و به خاطر اینکه آن دو زلف آشفتهات در ذهنم نقش بسته است، همه چیز از یادم رفته است.
هوش مصنوعی: کیست که دل ما را به روشنایی عشق روشن کرد، تا زمانی که شمع شبستان ما، از میان برفت؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.