مرا در عشق جز درد دلی نیست
چو از وصل نگارم حاصلی نیست
اگر پیش تو آسانست جانا
مرا چون روز هجران مشکلی نیست
بجز مهرت نمی ورزیم کاری
بجز کوی تو ما را منزلی نیست
مرا گویند دل دادی تو بر باد
فدا بادا تو را غیر از دلی نیست
مجوی از ورطه ی عشقش خلاصی
که بحر عشق او را ساحلی نیست
شدم دیوانه از زنجیر زلفش
وزین سودا به عالم عاقلی نیست
صبا از من پیامی نزد دلدار
رسان چون جز تو ما را حاملی نیست
دل از من بستد و در دیگری بست
چو می بینم چو شخصم غافلی نیست
تو دلبر در جهان جان جهانی
جهان را بی تو خود جان و دلی نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر احساسات عمیق عاشقانه را بیان میکند. شاعر از درد و رنج عشق میگوید و به نداشتن وصال معشوقش اشاره میکند. او بیان میکند که عشق او جایی برای آرامش ندارد و تنها عشق معشوقش را میطلبد. شاعر به زنجیر شدن از زیباییهای معشوق اشاره کرده و میگوید که هیچ چیز جز عشق او برایش اهمیت ندارد. او همچنین از عدم وجود جان و دل در جهان بدون معشوقش سخن میگوید و در نهایت حسرت و دیوانگی ناشی از دوری او را شرح میدهد.
هوش مصنوعی: در عشق من فقط درد و رنج وجود دارد، زیرا از رسیدن به معشوقم هیچ بهرهای نمیبرم.
هوش مصنوعی: اگر برای تو آسان است، عزیزم، من هم در روز جدایی مشکلی احساس نمیکنم.
هوش مصنوعی: جز عشق تو هیچ علاقهای نداریم و جز خیابان تو، هیچ جایی برای زندگی نداریم.
هوش مصنوعی: میگویند که تو قلبت را به باد سپردی، اما فدای تو، چرا که غیر از یک دل، هیچ چیز دیگری نداری.
هوش مصنوعی: به دنبال رهایی از عمق عشق او نباش، زیرا دریاچهی عشق او هیچ ساحلی ندارد و پایانپذیر نیست.
هوش مصنوعی: از زنجیر موهای او دیوانه شدم و این سودا به قدری عمیق است که هیچ عقل و درک عاقلی نمیتواند آن را درک کند.
هوش مصنوعی: باد صبحگاهی، پیامی از من به معشوق برسان، زیرا غیر از تو کسی نیست که ما را یاری کند.
هوش مصنوعی: دل از من گرفت و به دیگری سپرد، اما وقتی به خودم نگاه میکنم، احساس میکنم که هیچ غافل نیستم.
هوش مصنوعی: تو عاشقترین در جهان هستی و وجود تو جان و زندگی را به جهان میبخشد، بدون تو نه جان و نه دلی در این دنیا وجود دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بهاء الدین علی کز چرخ جودش
دمی دریا و کان را خوشدلی نیست
دلش با بحر اخضر توامانست
ولیکن او بدین بیساحلی نیست
به نادر معدهٔ آزی بیابی
[...]
دو دلبر داشتن از یکدلی نیست
دو دل بودن طریق عاقلی نیست
همی در هیچ صحرا منزلی نیست
که در خاک رهش پرخون دلی نیست
مرا از دل خبر جز بی دلی نیست
ز جان حاصل به جز بی حاصلی نیست
چو غنچه تنگدل زآنم همه عمر
که باغ دهر جای خوشدلی نیست
به قول بی دلان در مذهب عشق
[...]
درین ره حاصلی چون یکدلی نیست
دو دل بودن به جز بی حاصلی نیست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.