مرا در عشق جز درد دلی نیست
چو از وصل نگارم حاصلی نیست
اگر پیش تو آسانست جانا
مرا چون روز هجران مشکلی نیست
بجز مهرت نمی ورزیم کاری
بجز کوی تو ما را منزلی نیست
مرا گویند دل دادی تو بر باد
فدا بادا تو را غیر از دلی نیست
مجوی از ورطه ی عشقش خلاصی
که بحر عشق او را ساحلی نیست
شدم دیوانه از زنجیر زلفش
وزین سودا به عالم عاقلی نیست
صبا از من پیامی نزد دلدار
رسان چون جز تو ما را حاملی نیست
دل از من بستد و در دیگری بست
چو می بینم چو شخصم غافلی نیست
تو دلبر در جهان جان جهانی
جهان را بی تو خود جان و دلی نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بهاء الدین علی کز چرخ جودش
دمی دریا و کان را خوشدلی نیست
دلش با بحر اخضر توامانست
ولیکن او بدین بیساحلی نیست
به نادر معدهٔ آزی بیابی
[...]
دو دلبر داشتن از یکدلی نیست
دو دل بودن طریق عاقلی نیست
همی در هیچ صحرا منزلی نیست
که در خاک رهش پرخون دلی نیست
مرا از دل خبر جز بی دلی نیست
ز جان حاصل به جز بی حاصلی نیست
چو غنچه تنگدل زآنم همه عمر
که باغ دهر جای خوشدلی نیست
به قول بی دلان در مذهب عشق
[...]
درین ره حاصلی چون یکدلی نیست
دو دل بودن به جز بی حاصلی نیست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.