گنجور

 
انوری

بهاء الدین علی کز چرخ جودش

دمی دریا و کان را خوشدلی نیست

دلش با بحر اخضر توامانست

ولیکن او بدین بی‌ساحلی نیست

به نادر معدهٔ آزی بیابی

که از انعام عامش ممتلی نیست

برو در سایهٔ اقبال او رو

کز آن به کیمیای مقبلی نیست

حسودش گفت کز امثال این مرد

جهان آخر بدین بی‌حاصلی نیست

کرم گفتا بلی لیک از هزاران

یکی همچون بهاء الدین علی نیست

 
 
 
نظامی

دو دلبر داشتن از یکدلی نیست

دو دل بودن طریق عاقلی نیست

جهان ملک خاتون

مرا در عشق جز درد دلی نیست

چو از وصل نگارم حاصلی نیست

اگر پیش تو آسانست جانا

مرا چون روز هجران مشکلی نیست

بجز مهرت نمی ورزیم کاری

[...]

خیالی بخارایی

مرا از دل خبر جز بی دلی نیست

ز جان حاصل به جز بی حاصلی نیست

چو غنچه تنگدل زآنم همه عمر

که باغ دهر جای خوشدلی نیست

به قول بی دلان در مذهب عشق

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه