ندانستم که اهلیت گناهست
و یا این ره که می پویم چه راهست
ز جور روزگار و طعن دشمن
جهان پیش جهان بینم سیاهست
نه هر مردی تواند کرد مردی
سواری شیر دل پشت سپاهست
کسان را بر در هرکس پناهست
مرا بر درگه لطفش پناهست
اگر آهی کشم در هم کشد روی
مگر آیینه را تندی ز آهست
خیال آن بت خورشید پیکر
جهان پیما و شب رو همچو ماهست
تو چون در خلوت وصلی چه دانی
که مسکینی ز هجرت دادخواهست
نگار ماه رویم را ز خوبی
هزاران یوسف مصری به چاهست
چرا رحمت نیارد بر گدایان
چو دایم بر جهان او پادشاهست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از سردرگمی خود در مورد اهلیت و گناه صحبت میکند و اینکه نمیداند چه راهی را باید انتخاب کند. او از دشواریهای زندگی و زخمهای دشمنانش مینالد و دنیای خود را تاریک میبیند. شاعر به این نکته اشاره دارد که تنها مردان شجاع میتوانند در میدان نبرد واقعی مقاومت کنند و او به خداوند به عنوان پناهگاه خود اتکا دارد. همچنین، او از زیبایی محبوب خود و نیرنگها و هجرت عشقش سخن میگوید و در نهایت به ناتوانی دنیا در نشان دادن رحمت به گدایان و بیچارگان اشاره میکند.
هوش مصنوعی: من نمیدانم آیا گناهم این است که در این مسیر قدم میزنم یا این راهی که انتخاب کردهام به کجا میانجامد.
هوش مصنوعی: به خاطر سختیهای زندگی و حرفهای بد دشمنان، دنیای من پر از تاریکی و ناامیدی است.
هوش مصنوعی: هر مردی نمیتواند واقعی مرد باشد؛ مردانگی نیاز به شجاعت و توانمندی دارد، درست مانند کسی که شجاعانه در میدان جنگ در کنار رزمندگان میجنگد.
هوش مصنوعی: کسان برای خودشان پناهی دارند، اما من تنها به درگاه لطف او پناه میبرم.
هوش مصنوعی: اگر من آهی بکشمت، چهرهام را در هم میکشد، آیا آیینه با آهستگی از این آه ناراحت نمیشود؟
هوش مصنوعی: تصور او مانند آفتابی است که در جهانی پر از زیباییها حرکت میکند و شب را نیز مانند ماه روشن میکند.
هوش مصنوعی: وقتی در خلوت و نزدیکی به محبوب قرار داری، نمیتوانی درک کنی که یک مسکین از دوری و جدایی چه درخواستی دارد.
هوش مصنوعی: عشق و زیبایی چهره محبوبم به قدری زیاد است که نمیتوان با زیبایی هزاران یوسف مصری آن را مقایسه کرد؛ او به تنهایی از همه زیباتر است.
هوش مصنوعی: چرا بر گدایان رحمت نمیرسد، در حالی که او همیشه پادشاه جهان است؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا ویرو خداوندست و شاهست
به بالا سرو و از دیدار ماهست
جمالت بر سر خوبی کلاهست
بنامیزد نه رویست آن که ماهست
تویی کز زلف و رخ در عالم حسن
ترا هم نیم شب هم چاشتگاهست
بسا خرمن که آتش در زدی باش
[...]
بدین خوبی که رویت رشک ما هست
مبین در خود که خودبینی گناه است
ز نورش ذرّهٔ خورشید و ماهست
همه ذرّات را پشت و پناهست
ز من چندان که می خواهی وفا هست
از این معنی بگو یک جو تو را هست؟
چه گویم وای دل گویی که جان کن
کنون هم از تو پرسم این وفا هست؟
سلامم را جوابی نیست از تو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.