ای رخت آیینه ی لطف خدا
زلف تو دلبند و لعلت دلگشا
پادشاه ملک حسنی از کرم
رحمتی کن بر گدا ای پادشا
از وجود خویشتن بیگانه ام
تا شدم با عشق رویت آشنا
ذرّه وارم پیش خورشید رخت
عاجز و سرگشته از روی هوا
روز میدان گرد نعل مرکبت
می شود در چشم عالم توتیا
بر جفایت دل نهادم کز حبیب
بر امید وصل خوش باشد جفا
قهر تو خوشتر که لطف دیگری
از تو نفرین به که از غیری دعا
غم مبادت کز تو گر آید غمی
با خیالت شاد می دارد مرا
چون جهان وقعی ندارد پیش تو
من کجا و حضرت سلطان کجا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای مکارم را یمینت رهنما
وی اکابر را بصدرت التجا
چون تو ناورده ستاره شهریار
چون تو نادیده زمانه پادشا
آسمان از قصر تو گیرد علو
[...]
هرکه سعی بد کند در حق خلق
همچو سعی خویش بد بیند جزا
همچنین فرمود ایزد در نبی
لیس للانسان الا ما سعی
انبیا پس رو بدند او پیشوا
عالمان امتش چون انبیا
تا به شب ای عارف شیرین نوا
آن مایی آن مایی آن ما
تا به شب امروز ما را عشرتست
الصلا ای پاکبازان الصلا
درخرام ای جان جان هر سماع
[...]
ظَمَأٌ بِقَلبی لا یَکادُ یُسیغُهُ
رَشفُ الزُّلالِ وَ لَو شَرِبتُ بُحوراً
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.