دردمندیم و لب لعل تو درمان منست
وآتشی از لب دلجوی تو بر جان منست
مشکل آنست که در دست و دلم را در جان
حاصلی نیست چو این دل نه به فرمان منست
دل و دینم بربود او و رخ از من پوشید
بی وفایی چه کنم عادت جانان منست
شب همه شب ز خیال تو نمی یارم خفت
روز تا شب به سر کوی تو افغان منست
زاری ما به فلک رفت و به گوشت نرسید
هیچ شک نیست که از بخت پریشان منست
جور بیگانه به هر حال توانم بردن
مشکل آنست که فریاد ز خویشان منست
شد جهان بی سر و سامان و به غورش نرسید
چه توان کرد چو این خوی جهانبان منست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد و عشق خود سخن میگوید و لبان معشوق را به عنوان منبع آرامش و درمان معرفی میکند. او احساس میکند که تلاشهایش بینتیجه است و دلش در اختیار او نیست. عشق و دیانتش را از دست داده و به وفای معشوق ناامید است. شبها به خواب نمیرود و روزها فریاد میزند، اما کسی صدایش را نمیشنود. همه رنجهایش از بیوفایی و مشکلات خانوادگیاش است. او میدید که جهان به هم ریخته است و هیچ کار از او ساخته نیست، زیرا این حال و روز، نتیجه تقدیر است.
هوش مصنوعی: ما دچار درد و رنج هستیم و لبهای زیبا و دلنشین تو میتواند تسکینی برای من باشد. همچنین، آتشی که از لبهای تو برافروخته میشود، بر دل من اثر میگذارد و به آن جان و حرارتی میبخشد.
هوش مصنوعی: مشکل اینجاست که نه در دست من و نه در دلم چیزی برای بهرهبرداری وجود ندارد، چون این دل در اختیار من نیست و به خواستههای من پاسخ نمیدهد.
هوش مصنوعی: او دل و ایمانم را از من گرفت و چهرهاش را از من پنهان کرد. حالا چه کار میتوانم بکنم؟ بیوفایی او برای من عادی شده است.
هوش مصنوعی: من شبها به خاطر یاد تو خوابم نمیبرد و روزها تا شب تنها صدای ناله و گریهام در کوچههای تو به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: پیش Albanian ته هست شک نیست که نالهها و زاریهای ما به آسمان رسید اما به گوش کسی نرسید و این نشاندهندهی بدبختی و شانس بد من است.
هوش مصنوعی: رنج و سختی که از سوی دیگران به من میرسد قابل تحمل است، اما مشکل واقعی این است که درد و فریاد من تنها از سوی نزدیکان و عزیزانم است.
هوش مصنوعی: جهان به حالتی عجیب و بینظم درآمده و هیچکس نمیتواند به عمق مسائل آن پی ببرد. چه میتوان کرد وقتی که این حالت ناشی از طبیعت خود حاکمان است؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دهن غنچه وشت پسته خندان منست
لب شکر شکنت نیک بدندان منست
پای بند سر زلفین چو زنجیر تو شد
دل دیوانه وشم چون نه بفرمان منست
هست دلبستگی جان بسر زلف تو زان
[...]
ای که لعل لب تو آبخور جان منست
تو اگر آن منی هر دوجهان آن منست
آب دریا ننشاند پس ازین شعله او
گربآتش رسد این سوز که درجان منست
بتمنای وصال تو بسی سودا پخت
[...]
آتشی کز غم هجران تو بر جان منست
ز آن شرر در دو جهان ناله و افغان منست
دردم ار هست ز هجر تو نگارا دانم
لب جان بخش بتم مایه ی درمان منست
چون بدیدم سر زلفین تو گفتم ای دل
[...]
ماه من نخل قدت سرو خرامان منست
سرو من ماه رخت شمع شبستان منست
می کند حال مرا هجر تو بد وصل تو خوش
هجر تو درد من و وصل تو درمان منست
دل اسیر قد و جان مست می لعل تو شد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.