گنجور

 
ابن یمین

دهن غنچه وشت پسته خندان منست

لب شکر شکنت نیک بدندان منست

پای بند سر زلفین چو زنجیر تو شد

دل دیوانه وشم چون نه بفرمان منست

هست دلبستگی جان بسر زلف تو زان

که نمودار سرو کار پریشان منست

مردم از فرقت جانان و عجب نیست از آنک

زنده بیجان نتوان بودن و او جان منست

کشته عشق وی از زنده جاوید به است

درد کز وی رسدم مایه درمان منست

گفتمش یوسف مصری تو ز بس غنج و دلال

گفت کاین منقصت حسن فراوان منست

از سر زلف من اینک دل صد یوسف عهد

بند بر پا زده در چاه ز نخدان منست

گفتمش آیتی از مصحف خوبی رخ تست

گفت خود مصحف خوبی همه در شان منست

شیر گردون نگرد ابن یمین گر شنود

زو که خاک کف پای سگ دربان منست

 
 
 
سیف فرغانی

ای که لعل لب تو آبخور جان منست

تو اگر آن منی هر دوجهان آن منست

آب دریا ننشاند پس ازین شعله او

گربآتش رسد این سوز که درجان منست

بتمنای وصال تو بسی سودا پخت

[...]

جهان ملک خاتون

آتشی کز غم هجران تو بر جان منست

ز آن شرر در دو جهان ناله و افغان منست

دردم ار هست ز هجر تو نگارا دانم

لب جان بخش بتم مایه ی درمان منست

چون بدیدم سر زلفین تو گفتم ای دل

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از جهان ملک خاتون
فضولی

ماه من نخل قدت سرو خرامان منست

سرو من ماه رخت شمع شبستان منست

می کند حال مرا هجر تو بد وصل تو خوش

هجر تو درد من و وصل تو درمان منست

دل اسیر قد و جان مست می لعل تو شد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه