چه شبست یارب امشب که خروس صبح لالست
که مرا ز درد هجرانش ز جان خود ملالست
دل از انتظار صبحم بگرفت در شب تار
مگر اختر سعادت ز فراق در وبالست
شب تار روشنم شد ز صباح روی جانان
دل خسته خرّمی کن که ز پرتو جمالست
رخ او مه دو هفته قد او چو سرو رسته
به کنار آب حیوان و دو ابرویش هلالست
سر زلف او گرفتم شب دوش و خوش بخفتم
دل من به خواب می گفت که این هم از خیالست
دل خسته فکر باطل برو و ز سر بدر کن
شب وصل یار خواهی؟ چه تصوّر محالست
همه چیز را کمالی ز زوال نیست ممکن
غم عشق روی جانان و کمال بی زوالست
چه کنم چو مرغ جانم ز غم فراق باری
به هوای وصل جانان ز جفا شکسته بالست
به دل جهان نه اکنون غم روی تست محکم
به دو چشم دوست عمری که اسیر زلف و خالست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این غزل به احوالات خود در یک شب غمانگیز میپردازد که از درد جدایی معشوق رنج میکشد. او در انتظار صبح است تا شاید با طلوع خورشید، درد فراقش کم شود. شب تار او به روشنی چهره محبوبش منور شده و زیباییهای او را توصیف میکند. شاعر از خواب و خیال میگوید و به تأمل در عشق و غم فراق پرداخته و به این نتیجه میرسد که حتی در غم جدایی، عشق و جذابیت معشوقش پایدار و بیزوال است. او همچنان دلش به امید وصال محبوب میتپد و از غم دوری خود گلایه دارد.
هوش مصنوعی: امشب شب عجیبی است، چرا که حتی خروس هم صبح را نمیخواند. من از درد جدایی او به شدت رنج میبرم و این غم به جانم چنگ انداخته است.
هوش مصنوعی: دل من در شب تار، از انتظار صبح خسته و دلزده شده است، و شاید ستاره خوشبختی به خاطر جدایی من در این سختی بیفتد.
هوش مصنوعی: شب تار من با چهره صبحگونه محبوب روشن شد. ای دل خسته، خوشحال باش که روشناییام از زیبایی اوست.
هوش مصنوعی: صورت او مانند ماهی در نیمه، و قامتی همچون درخت سروی که در کنار آب روان سر بر افراشته است. ابروهایش نیز به شکل هلالی زیباست.
هوش مصنوعی: دیروز شب با موهای او بازی کردم و به خواب رفتم. دل من در خواب میگفت که این فقط یک خیال است.
هوش مصنوعی: دل خسته و اندیشههای بیهوده را کنار بگذار و در این شب که میخواهی به وصال یار برسی، این خیال باطل را از سر بیرون کن؛ زیرا این تصور غیرممکن است.
هوش مصنوعی: همه چیز در دنیا ممکن است دچار نقص و زوال شود، اما عشق به معشوق و زیبایی او همواره پایدار و ماندگار است.
هوش مصنوعی: چه باید بکنم وقتی که روح من به خاطر دوری از معشوق، رنج میکشد؟ در غم فراق، بالهای من از جفای دوری شکسته است و تنها به امید وصال او پرواز میکنم.
هوش مصنوعی: در دل جهان، اکنون غم وجود تو را محکم در خود حس میکنم و به چشمان دوست، عمری را سپری کردهام که در بند زلف و نشان تو هستم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بگذر ز علم رسمی که تمام قیل و قال است
تو و درس عشق ای دل که تمام وجد و حالست
ز مراحم الهی نتوان برید امید
مشنو حدیث واعظ که شنیدنش وبالست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.