سهی سرو مرا بالا بلندست
لب جان بخش او خوشتر ز قندست
منم در عشق او نالان همانا
نمیداند شب هجران که چندست
کسی داند درازی شب هجر
که در زلف دلارامی به بندست؟
دل مسکین من در بام و در شام
به نار هر دو رخسارت سپندست
چرا آن دلبر نامهربانم
درخت مهر ما از بیخ کندست
ندارد با من دلخسته یاری
به غایت سرکش و بدخو و تندست
چو بدخویی نباشد در جهان هیچ
مکن جانا که کاری ناپسندست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چه سود این بند اگرچه دل پسندست
که بی شلوار خود شلوار بندست
که سگ گرچه بصورت ناپسندست
ولیکن در صفت جانش بلندست
خلاف وعده کردن ناپسندست
ببین کز وعده ی وصلِ تو چندست
مده دشنام ناخوش بوسه ای ده
چه زهرم می دهی آنجا که قندست؟
بترس از چشم شور و ابروی تلخ
[...]
نظر، کز راستی آید، بلندست
برون از راستی خود ناپسندست
تو را گیسو نگارا چون کمندست
مرا دل در سر زلفت به بندست
تو را چشمان چو نرگس پر خمارست
لب لعل تو شیرین تر ز قندست
تو را قدّیست همچون سرو آزاد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.