خلاف وعده کردن ناپسندست
ببین کز وعده ی وصلِ تو چندست
مده دشنام ناخوش بوسه ای ده
چه زهرم می دهی آنجا که قندست؟
بترس از چشم شور و ابروی تلخ
که از نامحرمان بیم گزندست
به آتش برفشان گه گه سپندی
که دفع چشم بد دود سپندست
علاجِ دردِ بی آرامِ من کُن
ببخشا بر دلی کو دردمندست
به کوته دیده گویید ای مشنّع
بلای عقل بالای بلندست
مرا گویی مرو دنباله ی عشق
نمیدانی که در حلقم کمندست
خطیب از دوستانم گو حدیثی
کرا پروای چندین وعظ و پندست
که در بند بلای قامت دوست
همه عضو نزاری بند بندست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چه سود این بند اگرچه دل پسندست
که بی شلوار خود شلوار بندست
که سگ گرچه بصورت ناپسندست
ولیکن در صفت جانش بلندست
نظر، کز راستی آید، بلندست
برون از راستی خود ناپسندست
تو را گیسو نگارا چون کمندست
مرا دل در سر زلفت به بندست
تو را چشمان چو نرگس پر خمارست
لب لعل تو شیرین تر ز قندست
تو را قدّیست همچون سرو آزاد
[...]
مرا اکنون هزاران گوسفندست
درین کوهی که چون گردون بلندست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.