سهی سرو مرا بالابلندست
رخش چون آتش و لبها چو قندست
رخش چون آتش است و لب پر از قند
بر آن آتش دل و جانها سپندست
در آن زلفین پیچاپیچ یارم
دل مسکین چو مرغی پای بندست
خم طاق دو ابرویش کمانست
سر زلفین پر چینش کمندست
تنم از بار عشقش زار گشته
دلم از درد هجرش مستمندست
چه پرسی حالم از دوران غدّار
جفا بر من فزون از چون و چندست
جهان از آرزوی روی جانان
جهانی را ز پیش دل فکندست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به توصیف معشوقی میپردازد که زیباییهایش بینظیر است. او قامت دلفریب و چهره آتشین معشوق را توصیف میکند و لبهایش را همچون قند میداند. دل او به شدت تحت تأثیر زیبایی معشوق است و از درد جدایی او رنج میبرد. زلفهای پیچیدهاش و ابروهای کمانیاش باعث میشود که دل شاعر مانند پرندهای اسیر در بند باشد. او از بار عشق شکیباست و از دوری محبوب خسته و مستمند شده است. شاعر از حال ناراحت خود در دوران ظلم و بیوفایی میگوید و احساس میکند که آرزوی معشوق چنان او را در بر گرفته که زندگیاش را تحت تأثیر قرار داده است.
هوش مصنوعی: قد و قامت زیبا و خوشهیکلی دارد و مویش مانند درخت سرو است که راست و بلند میایستد. چهرهاش درخشان و مانند آتش میدرخشد و لبهایش به شیرینی قند است.
هوش مصنوعی: چهره او مانند آتش میدرخشد و لبانش شیرین و پر از قند است. بر روی این آتش، دلها و جانها مانند خوشههای اسپند (نماد خوشبو) قرار دارند.
هوش مصنوعی: در زلفهای پیچیده و زیبای یارم، دل بیچارهام مانند پرندهای اسیر و گرفتار است.
هوش مصنوعی: دو ابروی او مانند یک کمان خمیده است و موهای مجعدش همچون دام و کمند به دور او پیچیده شدهاند.
هوش مصنوعی: بدن من از شدت عشق او رنجور شده و قلبم به خاطر دوریاش بینوا و بیکمک مانده است.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر از روزگار نامساعدی که با او بدرفتاری کرده شکایت میکند و میپرسد که حال او چگونه است. او احساس میکند که رنج و سختیهایی که متحمل شده بیشتر از آن چیزی است که دیگران میتوانند درک کنند یا توضیح دهند.
هوش مصنوعی: این دنیا به خاطر آرزوی دیدار معشوق، تمام هستی را از دل خود دفع کرده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چه سود این بند اگرچه دل پسندست
که بی شلوار خود شلوار بندست
که سگ گرچه بصورت ناپسندست
ولیکن در صفت جانش بلندست
خلاف وعده کردن ناپسندست
ببین کز وعده ی وصلِ تو چندست
مده دشنام ناخوش بوسه ای ده
چه زهرم می دهی آنجا که قندست؟
بترس از چشم شور و ابروی تلخ
[...]
نظر، کز راستی آید، بلندست
برون از راستی خود ناپسندست
تو را گیسو نگارا چون کمندست
مرا دل در سر زلفت به بندست
تو را چشمان چو نرگس پر خمارست
لب لعل تو شیرین تر ز قندست
تو را قدّیست همچون سرو آزاد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.