جفا تا کی کنی بر ما نگویی
به خون دیده رویم چند شویی
به جان آمد دل من از جفایت
مکن زین بیش با ما تندخویی
مکن زین بیش خواری بر عزیزان
که در عالم نماند جز نکویی
چو جان و دل بدادم در غم تو
بگو تا از من مسکین چه جویی
دلا بنشین و کنج عافیت گیر
به کوی بی وفایان چند پویی
ندارد با من او یاری ندارد
جهان با درد بی درمان چه گویی
بجز صبرت نباشد هیچ تدبیر
که با درد و غمش سنگ و سبویی
چو رفتت آبرو در عشق بازی
مکن با طبع و خویش سخت رویی
به جان تو که بوی مهرت آید
اگر یک روز خاک ما ببویی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من از تو راستی خواهم که جویی
همیشه راستی ورزی و گویی
به هر شام و سحر گریم بکوئی
که جاری سازم از هر دیده جوئی
مو آن بی طالعم در باغ عالم
که گل کارم بجایش خار روئی
یقین دان کو نباشی تو ولیکن
نباشی در میان آنگه تواوئی
حروف کائنات ار بازجویی
همه در تو است و تو در لوح اویی
اگر مبصر و گرمسموع جوئی
وگر محسوس وگر معقول گوئی
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.