گنجور

 
جهان ملک خاتون

تا به کی جانا دلم پر خون کنی

وز میان دیده‌ام بیرون کنی

تا کی از بار فراقت دلبرا

پشت امّید مرا چون نون کنی

تا کی از هجر خود ای لیلی عهد

در غم عشق خودم مجنون کنی

در فراق روی خوبت تا به چند

جویبار دیده‌ام جیحون کنی

این دل پر درد بی درمان من

از غم هجران خود محزون کنی

کم کنی هر روز از ما دوستی

در جهان با دشمنان افزون کنی

ای دل مسکین بساز و دم مزن

ور نسازی با غم او چون کنی

 
 
 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی