بخش ۴ - در طلب اعانت و همّت از سلطان ولایت و اوّل مقصود اهل حقیقت و آخر منزل راهروان طریقت حضرت اسدالله الغالب علی بن ابیطالب علیه صلوات الله الملک الوهاب و فقنا الله لبیان هذه المطالب
یا علی ای رهبر ارباب دل
عارفان را از تو فتح باب دل
ای ولایت دلربای عاشقان
تا به مقصد رهنمای عاشقان
ای که هست از شمس نورت یک ضیاء
نور جان انبیاء و اولیاء
مرحبا جانی که فانی در تو اوست
هوی مطلق عین او، او عین هوست
هرچه غیر از ذات تو ذرات توست
ذره ها فانی و باقی ذات توست
چون تو گفتی باش، عالم هست شد
ذات عالی جلوه گر در پست شد
خالی از ذات تو گو جایی کجاست
با وجودت پست و بالایی کجاست
جز تو نبود بر هویت زنده ای
وز وجود خویشتن پاینده ای
کس نداند سرّ فردانیّتت
چون توان دم زد ز وحدانیّتت
جز تو باشد هرچه آن موجود توست
هستی اش ظلّ وجود و بود توست
جود تو نابودها را بود کرد
هستیات معدوم را موجود کرد
مانده حیران در ثنایت این یقین
عقلهای اوّلین و آخرین
آری آری عقل خاری بیش نیست
واندرین یم، خار بحراندیش نیست
خواستی ظاهر تو چون عرفان خویش
خلق اشیاء کردی از احسان خویش
تا کنی تکمیل آن عرفان پاک
جلوه گر گشتی به شکل آب و خاک
تا ازین صورت به معنی پی برند
جسمحق بینند و کیف از مِی برند
مختلف گشتند زآن در صورتت
بیخبر از معنی و کیفیتت
هرکه صورت دید پا را تیشه کرد
بیخبر از شیر عزم بیشه کرد
عقل گفتش تخم جور اینجا مکار
بیشهٔ شیر است اینجا سر مخار
آن دنی نشنید و بر خود غرّه شد
شیر را میدید و سوی درّه شد
دید لاغر هیکلِ شیر آن دنی
بیخبر زآن فَر و زور باطنی
لاجرم با شیر صورت پنجه کرد
پنجهٔ نابود خود را رنجه کرد
ای بسا کس را که صورت رَه زده
قصد صورت کرده بر ﷲ زده
چون به نورانیّتت عارف شناخت
هرچه بودش در غم عشق تو باخت
هر زمانت گر چه عالم مشرکند
عارفان هستند گر چه اندکند
هست عشقت در ره معنی دلیل
بشنود تا زد که بانگ الرحیل
هر زمانی الرحیلی شاه عشق
می زند بر رهروان راه عشق
گرم تا گردند و بیافسر دوند
در طریق بندگی از سر دوند
الرحیل عشق اندر کربلا
بود بانگ العطش ز اهل ولا
زآن صدا گشتند هفتاد و دو تن
در ره عرفان و عشقت ممتحن
زآن به میدان ولایت تاختند
جان و سر را در ولایت باختند
زآن صدا عباس میر خافقین
دست و سر را داد در راه حسین(ع)
نوبت عباس و میدان داری است
بر بیانم از تو وقت یاری است
چون تو بیعلّت ز فضل بیکران
مر صفی را داده ای علم بیان
دادی این نعمت بر او بی علّتی
از تو خواهم باز افزون همّتی
تا به وصف عشق گیرم خامه را
سازم از نو گرم تر هنگامه را
در دل من بر نوا و ساز عشق
منکشف کن پرده های راز عشق
نطق را تأیید فرما در سخن
تا که بکشم پرده ز اسرار کهن
دل به دریا خوش نهنگ آسا زنم
دَم ز سرّ عشق، بی پروا زنم
گر غلط گویم من ای خلاّق کن
بر قبول خویش اصلاحش تو کن
نظم من کآن وصف شاه کربلاست
گر قبول رحمتت گردد رواست
تا نیندیشد کج این نفس جهول
نی بگویم مدح خود را کن قبول
زانکه این امر است و امر از ما خطاست
بنده ام من، کار من مدح و ثناست
بنده چون گوید به سلطان الست
کن قبول از ما تو چیزی کز تو است
کی مرا بود از وجود خود خبر
کز چه کردی هستم ای ربّ البشر
من عدم بودم در اول ای ودود
تو عدم را دادی از رحمت وجود
من منی بودم نباشد حدّ من
کز منم گویم سخن با ذوالمنن
من منی بودم منی را کی رسد
امر بر سلطان قهّار صمد
لیک چون کردی تو امرم بر دعا
گر تمنّایی کنم نبود خطا
پس صفی را در دعا هم کن مدد
هم اجابت کن دعایش از رشد
کن مدد تا دل ز غیرت برکنم
دست از کون و مکان کوته کنم
تا به دامان ولایت محکم است
دست من کوته ز هر دو عالم است
هر چه کوتهتر بود دست از جهات
هست محکم تر به دامان ولات
پس مرا کوتاه کن یکباره دست
ازهر آنچه غیر دامان تو است
تا که باشم خوشه چین خرمنت
ای یدﷲ دست ما و دامنت
چشم آن دارد صفی ز احسان تو
کش همی باشد به کف دامان تو
دست او کوته کن از آمال و آز
یعنی از دامان خود کوته مساز
شکر این نعمت که از احسان خویش
دادی اندر دست ما دامان خویش
من ندانم نی زبان آن مراست
تا کنم آنسان که شکرت را سزاست
شد زبان در حقّ حمدت ناتوان
زآنکه نعمت از تو است و هم زبان
لیک زآن راهی که فرض بنده است
شکر منعم تا زبان گردنده است
شکر اِنعامت به قدر خویشتن
می کنم تا هست جانم در بدن
شکرها دارم من از تو بیشمار
هر یک اِنعام تو را شکرم هزار
هر دمی هم صد هزاران نعمتت
بر من آید زآسمان رحمتت
زآن همه کآگه نیَم بر اندکیش
نعمت علم بیان باشد یکیش
شکر این نعمت مرا هم واجب است
چون نعم را شکر نعمت جاذب است
چیست شکر این نعم بهر زبان
تا بود در کام وصف شاه جان
کردن اندر نعت شاه ذوالجلال
زبدة الاسرار را بحر کمال
اهل نعمت را تو گفتی ای مجید
نعمت از شکر نعم گردد مزید
شکر منعم جاذب نعمت بود
کافر نعمت بر او لعنت بود
دارد از داده تو جانم شکرها
زین فراوان نعمت مدح و ثنا
کن پی پاداش این شکرم کنون
نعمت مدح خود از بهرم فزون
هم بده توفیق شکر نعمتم
هم فزون کن نعمت بیآفتم
آفت نعمت چه باشد اینکه دل
از ثنای حضرتت گردد کِسل
هم بده توفیق شکرم بر نعم
تا زبان مدح تو گوید دم به دم
من کنم شکر تو تا تو چون کنی
نعمتم را دم به دم افزون کنی
بو که یابد نعمت این مدح خاص
بر صفی از شکر نعمت اختصاص
گردد اندر مدحت سلطان عشق
زبدة الاسرار هم دیوان عشق
نک پی اظهار شکر این نعم
گیرم اندر مدح عبّاست قلم
تا به دل تخم وفا چون کاشت او
دست در عشقت ز جان برداشت او
پیشکش تا چون دو دست خویش کرد
بر حسین(ع) و خویش را درویش کرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به ستایش و وصف ویژگیهای علوی و ولایت امام علی (ع) پرداخته و نقش او را در رهنمودی عاشقان و عارفان بیان میکند. شاعر به نورانیت و معرفت امام علی (ع) اشاره میکند و آن را منبع هدایت و عشق میداند. او در ادامه به ویژگیهای وجودی و معنوی امام اشاره کرده و بیان میکند که هرچیز دیگری جز او فانی و وابسته به اوست.
شاعر به عشق و ارادت خود به امام علی (ع) میافزاید و از او میخواهد که پردههای راز عشق را برایش بگشاید و توفیق شکرگزاری را به او عطا کند. او همچنین بر اهمیت ولایت تأکید میکند و با اشاره به واقعه کربلا و فداکاریهای یاران امام حسین (ع)، ارادت خود را به اهل بیت نشان میدهد.
در پایان، شاعر دعا میکند که توانایی شکر نعمتها و درک درست از عشق و ولایت فزونی یابد و خود را از تعلقات دنیوی رها کند تا به دامان ولایت نزدیکتر شود.
هوش مصنوعی: ای علی، ای پیشوای دلسوزان، درهای دل عارفان را به کمک تو باز میشود.
هوش مصنوعی: ای سرزمین زیبای دلربای عاشقان، تا به هدف خود آنها را هدایت کن.
هوش مصنوعی: ای کسی که نور تو مانند نوری از شمس است و جان انبیاء و اولیاء را روشن میسازد.
هوش مصنوعی: خوش آمدی ای جان که در تو، عالم فنا و نابودی تحقق یافته است. حقیقت مطلق، عین وجود توست و تو تجلی همان حقیقتی.
هوش مصنوعی: هر چیزی غیر از خودت، جزئی از وجود توست. این ذرات و اجزا از بین میروند و تمام آنچه که باقی میماند، خود تو هستی.
هوش مصنوعی: زمانی که تو فرمان دادی، تمام جهان به وجود آمد و ذات والا در شکل و ظاهر خود در دنیای کوچک و پایینتراز خود نشان داده شد.
هوش مصنوعی: در جایی که تو وجود نداشته باشی، چه چیزی میتواند وجود داشته باشد؟ با حضور تو، هیچ جای پستی و بلندی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: جز تو هیچ موجود زندهای وجود ندارد و تو هستی که به زندگی و وجود خود ادامه میدهی.
هوش مصنوعی: هیچکس راز و رمز یکتایی تو را نمیداند، مگر اینکه بتواند از یگانگی تو سخن به میان آورد.
هوش مصنوعی: هر چیزی جز تو وجود دارد، و آنچه که هست، سایهای از وجود و هستی توست.
هوش مصنوعی: بخشش و generosity تو باعث میشود که وجودهای بیفایده زندگی پیدا کنند و نابودی را به هستی بدل کند.
هوش مصنوعی: در ستایش تو، عقلهای نخستین و پایان، همواره در حیرت و سردرگمی هستند.
هوش مصنوعی: بله، عقل مانند خاری است و در این دریا، فکر و اندیشهای از آن نمیتوان یافت.
هوش مصنوعی: اگر خواستی که ظاهر تو مانند درک و معرفت خودت باشد، باید به دیگران خوبی کنی و برای آنها چیزهایی خلق کنی.
هوش مصنوعی: برای اینکه عرفان خالص و ناب را به کمال برسانی، به صورت مظهر آب و خاک به ظهور درآمدی.
هوش مصنوعی: این اشاره به این دارد که از طریق ظاهر و شکل، به حقیقت و معنای عمیقتری پی میبرند و در این مسیر، لذت و خویشفراموشی را از نوشیدن عشق و زیبایی دریافت میکنند.
هوش مصنوعی: افراد به خاطر چهرهات به گونههای مختلفی دچار تمایز و تفاوت شدند، در حالی که از درون و ویژگیهای واقعی تو بیخبر هستند.
هوش مصنوعی: هرکسی که فقط به ظواهر توجه کرد و به دنبال زیباییهای ظاهری رفت، بدون آنکه از قدرت و ظرفیت درونی خود باخبر باشد، در واقع خودش را به زحمت انداخته است.
هوش مصنوعی: عقل به او گفت که در اینجا دانههای ناپاک و فریبنده وجود دارد، اینجا جایی است که خطر در کمین است و مانند جنگل شیر، باید احتیاط کنی و بیپروا نباشی.
هوش مصنوعی: او از دنیا غافل ماند و به خود مغرور شد، در حالی که شیر را میدید و به سمت درّه میرفت.
هوش مصنوعی: شیر لاغر و ضعیفی را دید که در دنیای خود بیخبر از قدرت و شجاعت باطنیاش بود.
هوش مصنوعی: بنابراین، او با شیر (قدرت یا دشواری) درگیر شد و تلاش کرد تا خودش را از نابودی نجات دهد.
هوش مصنوعی: بسیاری از افراد هستند که تنها به ظاهر چیزها توجه میکنند و در واقع از عمق و حقیقت آن بیخبرند. آنها شاید به سمت ظواهر جذب شوند، اما از باطن و حقیقت دور میمانند.
هوش مصنوعی: وقتی دیگران به نورانیت تو پی بردند، هر آنچه که داشتند را در غم عشق تو از دست دادند.
هوش مصنوعی: در هر زمان، اگرچه بیشتر مردم به خطا و نادانی متمایلاند، اما کسانی هستند که به حقیقت و دانش عمیق آگاهند، هرچند تعدادشان کم باشد.
هوش مصنوعی: عشق تو در مسیر حقیقت وجود دارد، دلیلی برای شنیدن پیدا کن تا هنگامی که صدای رفتن را بشنوی.
هوش مصنوعی: هر زمان، عشق با قدرت و زیبایی خود بر مجاهدان این راه، تاثیر میگذارد و آنها را به سوی خود میکشاند.
هوش مصنوعی: اگر دلها گرم شوند و بدون نگرانی از مقام و رتبه، در راه خدمت و بندگی حرکت کنند، باید با شور و اشتیاق تلاش کنند.
هوش مصنوعی: در کربلا، عشق در حال حرکت و سفر بود و صدای تشنگی از سوی اهل وفا و محبت به گوش میرسید.
هوش مصنوعی: به خاطر آن صدا، هفتاد و دو نفر در مسیر عرفان و عشق تو آزمایش شدند.
هوش مصنوعی: از آنجا به میدان رهبری و ولایت حمله کردند و جان و سر را در راه ولایت فدای کردند.
هوش مصنوعی: عباس، با صدای بلند و شجاعتش، به میدان رفت و آثار فداکاری و از خودگذشتگی را در دفاع از حسین (ع) نشان داد.
هوش مصنوعی: زمان کمک تو فرارسیده و اکنون نوبت عباس است که در میدان عمل خود را نشان دهد.
هوش مصنوعی: تو بدون هیچ دلیلی از فضل بیپایانت به صفی علم بیان بخشیدهای.
هوش مصنوعی: شما این نعمت را بدون هیچ دلیلی به او دادهاید، از تو میخواهم که همت و تلاش بیشتری نصیبم کنی.
هوش مصنوعی: من میخواهم عشق را توصیف کنم و برای این کار قلم را به دست میگیرم و دوباره خونسردی را از نو بهدست میآورم.
هوش مصنوعی: درون من را با نوا و موسیقی عشق روشن کن و اسرار عشق را برایم آشکار ساز.
هوش مصنوعی: سخن مرا تأیید کن تا بتوانم رازهای پنهان را آشکار کنم.
هوش مصنوعی: دل را به دریا میزنم و مثل نهنگ با اعتماد به نفس و شجاعت، از عشق و اسرارش سخن میگویم.
هوش مصنوعی: اگر من اشتباهی بگویم، ای خالق، تو خود اصلاحش کن و بپذیرش.
هوش مصنوعی: نظم من مانند توصیف شاه کربلاست. اگر رحمت تو پذیرفته شود، جایز است.
هوش مصنوعی: اگر به خودم فکر نکنم و احساس نکنم که وجود من، نقص و جهالت دارد، هیچگاه نمیتوانم از خودم تعریف و تمجید کنم و انتظار قبول آن را داشته باشم.
هوش مصنوعی: چون این موضوع به ما مربوط نیست و ما در آن اشتباه میکنیم، من فقط یک بندم و وظیفهام ستایش و تعریف است.
هوش مصنوعی: اگر بنده از سلطان بخواهد که او را بپذیرد، باید بداند که هر چیز خوبی که از اوست، از خود او میباشد.
هوش مصنوعی: کی میداند که من از وجود خودم چه خبر دارم؟ ای پروردگار بشر، تو چه کردی که وجودم را به اینجا رساندی؟
هوش مصنوعی: در آغاز من چیزی نبودم و وجود نداشتم، اما ای دوست مهربان، از رحمتت مرا وجود بخشیدی و به من حیات عطا کردی.
هوش مصنوعی: من انسانی بودم که حد و مرزی برایم وجود ندارد و از خودم میگویم در حالی که همه چیز از اوست.
هوش مصنوعی: من تنها به خودم فکر میکردم، اما چه زمانی میتواند ارادهی پروردگار بزرگ بر سلطانی قهار برسد؟
هوش مصنوعی: اما وقتی که تو مرا به دعا کردن دستور میدهی، اگر چیزی از دل بخواهم، اشتباهی نخواهد بود.
هوش مصنوعی: پس در دعا، گروهی را نیز با خود همراه کن و کمک کن که دعاهایشان به اجابت برسد و برکاتش را شامل حال افراد دیگر کند.
هوش مصنوعی: کمک کن تا دل خود را از غیرت خالی کنم و از تعلقات دنیوی دست بردارم.
هوش مصنوعی: تا وقتی که به آغوش ولایت پناه میبرم، دست من از هر دو جهان کوتاه است.
هوش مصنوعی: هر چه دستهایمان از دنیا و تجملات کمتر باشد، به همان اندازه به محبت و کمک خداوند وابستهتر و نزدیکتر خواهیم بود.
هوش مصنوعی: پس مرا یکباره از هر چیزی که غیر از وجود توست، جدا کن و ببر.
هوش مصنوعی: تا وقتی که من خوشهچین خرمن تو باشم، ای دست خدا، ما و دامن تو.
هوش مصنوعی: چشم تو به قدری پر از لطف و نیکی است که میتواند صفی از خوبیها را از تو دریافت کند و همچنان در دامن تو باشد.
هوش مصنوعی: آرزوها و خواستههای خود را از او دور کن و نگذار که به آنها وابسته شود. یعنی از زندگی خود چیزی کم نکن و تحت تاثیر آنها قرار نده.
هوش مصنوعی: این شعر به قدردانی از نعمتهای خداوند اشاره دارد. شاعر در آن از خداوند تشکر میکند که نعمتها و کمکهای خود را به انسان عطا کرده است و این نعمتها را به دست ما رسانده است. به نوعی، بیانگر احساس خوشحالی و شکرگزاری به خاطر فیض و رحمت خداست.
هوش مصنوعی: من نمیدانم این نی برای من چه میگوید تا بتوانم آنطور که شایستهاش است، شکرت را بیان کنم.
هوش مصنوعی: زبان در ستایش تو ناتوان شده است، زیرا نعمتها از تو هستند و همچنین خود زبان.
هوش مصنوعی: اما از آن راهی که برای بنده فرض است، تا زمانی که زبان من در حال گفتگوست، شکر و سپاسگزار منعم (بخشش دهنده) را باید ابراز کنم.
هوش مصنوعی: من شکرگزاری تو را به اندازه خودم انجام میدهم، تا زمانی که جانم در بدنم است.
هوش مصنوعی: من از تو نعمتهای بیپایانی دارم و به خاطر هر یک از آنها هزاران بار شکرگزارم.
هوش مصنوعی: هر لحظه ای که میگذرد، صدها نعمت تو به من میرسد که از آسمان رحمتت نازل میشود.
هوش مصنوعی: از آن همه دانشی که دارم، تنها یکی از آنها نعمت علم و بیان است که به من داده شده است.
هوش مصنوعی: به خاطر این نعمت، شکرگزاری برای من نیز لازم است، زیرا شکرگذاری برای نعمتها خود موجب جذب نعمتهای بیشتری میشود.
هوش مصنوعی: چه خوش است طعم این نعمت برای زبان، تا وقتی که در دهان تو توصیف شاه جان باشد.
هوش مصنوعی: در وصف شاه بزرگ و با جلال، بهترین رازها را به کمال و زیبایی بیان کرده است.
هوش مصنوعی: ای مجید، اهل نعمت را یادآوری کردی که شکرگزاری از نعمتها باعث افزایش آنها میشود.
هوش مصنوعی: قدردانی از نعمتها سبب جذب بیشتر آنها میشود، در حالی که ناسپاسی به نعمتها موجب نفرین و عذاب است.
هوش مصنوعی: جانم به خاطر لطف و محبت بیپایانتان شکرگزار است و از فراوانی نعمتها و زیباییهایی که برایم به ارمغان آوردهاید، ستایش میکنم.
هوش مصنوعی: اکنون که به خاطر سپاسگزاریام وثیقهای از نعمتهای خود نشان میدهی، پاداش این شکرگزاری را به من عطا کن.
هوش مصنوعی: خدایا، به من کمک کن تا شکرگزاری نعمتهایم را به جا بیاورم و همچنین بر نعمتهایم بیفزایم.
هوش مصنوعی: آفت نعمت چیست اگر دل از سپاسگزاری و ستایش تو بیعتنا و بیحوصله شود؟
هوش مصنوعی: درخواست میکنم که همیشه به من توفیق بدهی تا بتوانم شکرگزار نعمتهای تو باشم و زبانم دائم به ستایش تو حرکت کند.
هوش مصنوعی: من همیشه شکر گزار تو هستم تا تو نیز نعمتم را به هر لحظه بیشتر کنی.
هوش مصنوعی: هر که از نعمتها به خوبی یاد کند و در مدح آن سخن بگوید، مانند صفی از شکر که به خاطر نعمتهای خاص ارزشمند است، مورد تقدیر قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: در ستایش سلطان عشق، مهمترین اسرار به طور شگفتانگیزی در دیوان عشق گرد هم میآید.
هوش مصنوعی: به بهانهی این نعمت، شکری میگویم و دربارهی فضایل امام عباسی مینویسم.
هوش مصنوعی: او با دل خود بذری از وفا را کاشته و به خاطر عشق تو جان خود را فدای تو کرده است.
هوش مصنوعی: تا وقتی که خود را مانند دو دستش به حسین (ع) هدیه کرد و خود را بینیاز ساخت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.