ای جان و زندگانی عمری و شادمانی
بر حال ما نظر کن کز لطف می توانی
من سخت ناتوانم جز تو کسی ندارم
از پیش خود مرانم هرچه کنی توانی
من در غم تو زارم وز خود خبر ندارم
لطفی بود به کارم گر از غمم رهانی
عشق تو آشکارا شد چون کنم نگارا
آخر تفقدی کن ای جان ما نهانی
از سوز ما و زاری آخر خبر نداری
تا کی کشم جفایت تا کی وفا ندانی
دانم ترا فراغت از حال زار ما هست
گر در دلت نیایم هم پرسشی توانی
عمریست تا دل من در کار عشق خون شد
بی دوست سیر گشتم از عمر و زندگانی
نرگس میان بستان مخمور بود باری
کز چشم شوخت [آموخت] سستی و ناتوانی
تلخست کام عیشم زهرست بی تو نوشم
جز وصل تو چه باشد مقصود این جهانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گفتم مگر که ما را؛در دل به جای جانی
نه نه خطاست جانا جانی و زندگانی
یار گشاده زلفی دلبند شوخ چشمی
معشوق خوبروئی؛ دلدار خوش زبانی
برده سبق فراقت؛ از رنج بی نهایت
[...]
بختی نه بس مساعد یاری چنان که دانی
بس راحتی ندارم باری ز زندگانی
ای بخت نامساعد باری تو خود چه چیزی
وی یار ناموافق آخر تو با که مانی
جانی خراب کردم در آرزوی رویت
[...]
کردی نخست با ما عهدی چنان که دانی
ماند بدان که بر سر آن عهد خود نمانی
راندی به گوش اول صد فصل دلفریبم
و امروز در دو چشمم جز جوی خون نرانی
آن لابههای گرمت ز اول بسوخت جانم
[...]
ای باد روح پرور زنهار اگر توانی
امشب لطافتی کن آنجا گذر که دانی
در شو چو مهربانی در تیرگی زمانی
یابی مگر نشانی زان آب زندگانی
ره ره گذر بکویش دم دم نگر برویش
[...]
ای جان جان جانم تو جان جان جانی
بیرون ز جان جان چیست آنی و بیش از آنی
پی میبرد به چیزی جانم ولی نه چیزی
تو آنی و نه آنی یا جانی و نه جانی
بس کز همه جهانت جستم به قدر طاقت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.