دلی ز دست بدادم ز روی نادانی
ز دست جور تو خوردم بسی پشیمانی
بریختی به ستم خون دل ز دیده ما
کنون به گردن تو خون ماست تا دانی
اگرچه دادن جان مشکلست در هجران
تو رخ نمای که تا جان دهم به آسانی
اگر کشند به چین صورت نگار به دست
بگو که صورت جان کی کشد چنین مانی
خیال دوست درآمد به دیده می گفتم
اگرچه هست خیالم به دوست می مانی
مرا ز روی تو زین بیش صبر و طاقت نیست
بیا که بر دل پردرد من تو درمانی
بیا و چاره کار جهان بجوی به لطف
وگرنه هم به غم حال خویش درمانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
مرا ز منصب تحقیق انبیاست نصیب
چه آب جویم از جوی خشک یونانی؟
برای پرورش جسم جان چه رنجه کنم؟
که: حیف باشد روح القدس به سگبانی
به حسن صوت چو بلبل مقید نظمم
[...]
مرا ز منصب تحقیق انبیاست نصیب
چه آب جویم از جوی خشک یونانی
برای پرورش جسم و جان چه رنجه کنم
که حیف باشد روح القدس بسگبانی
بحسن صوت چو بلبل مقید نظمم
[...]
مخوان فسانهٔ افراسیاب تورانی
مگوی قصهٔ اسفندیار ایرانی
سخن زخسرو و سلطان هفت کشورگوی
که ختمگشت بدو خسروی و سلطانی
معز دین خدای و خدایگان جهان
[...]
در آمد از غم تو ، ای بخوبی ارزانی
بکار من چو سر زلف تو پریشانی
کنم بطبع فدای تو دیده و دل و جان
که تو عزیزتر از دیده و دل و جانی
بنفشه زلفی و گل خدی و چه می گویم؟
[...]
به هرزه بر سر دنیا مشو به نادانی
که چون توئی بچنین کار نیست ارزانی
چو عمر ضایع کردی بر آن پشیمان باش
اگرچه سود ندارد کنون پشیمانی
غم جهانی بر جان خویشتن چه نهی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.