فراموشت چرا شد مهربانی
مگر حال من بی دل ندانی
مرا چون دیده ای ای نور دیده
دلم را جانی و جانم روانی
تو را چون من فراوان بنده باشد
مرا چون تو نباشد کس تو دانی
چرا ای دلبر طناز باری
دلم را بردی و در قصد جانی
مرنجانم به هجران ای نگارین
به وصلم چاره ای می کن نهانی
به باغ جان نظر کردیم و دیدیم
به چشم ما تو چون سرو روانی
به هجرم گر برانی چاره ای نیست
به وصلم گر نوازی می توانی
منه بر خاطر ما بار هجران
چه باشد کز فراقم وارهانی
ز رویت تا جدا گشتم به ناکام
ندیدم در جهان من شادمانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دریغا میر بونصرا دریغا
که بس شادی ندیدی از جوانی
ولیکن راد مردان جهاندار
چو گل باشند کوته زندگانی
به جام اندر تو پنداری روان است
و لیکن گر روان دانی روانی
به ماهی ماند ، آبستن به مریخ
بزاید ، چون فراز لب رسانی
شکفته شد گل از باد خزانی
تو در باد خزانی بی زیانی
همه شمشاد و نرگس گشتی ای دل
چه چیزی مردمی یا بوستانی
ز بوی موی پیچان سنبلی تو
[...]
دریغا میر بونصرا دریغا
که بس شادی ندیدی از جوانی
و لیکن راد مردان جهاندار
چو گل باشند کوته زندگانی
مرا تا باشد این درد نهانی
تو را جویم که درمانم تو دانی
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.