دل بدادم به تو ای دوست من از نادانی
تا کشیدم ز غمت این همه سرگردانی
چند طومار صفت پیچ به پیچم بدهی
چند همچون قلمم راست به سرگردانی
قلم از شرح جمال تو به عجز آمده است
زآنکه هر وصف که گوید تو دو صد چندانی
گرچه عشّاق رخت هست فراوان لیکن
کس نبودست به روی تو بدین حیرانی
در دلم هست بسی درد و طبیبان گویند
هر که را هست چنین درد توأش درمانی
بی تکلّف همه در نقش رخت حیرانند
نقش بندان جهان ای بت چین تا دانی
نقش رویت به خیالم همه شب می گذرد
گوید از دیده مرو زآنکه بدو درمانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و دلبستگیاش به معشوق سخن میگوید و از سرگردانی و درد ناشی از این عشق مینالد. او بیان میکند که وصف جمال معشوق فراتر از کلمات است و اگرچه عاشقان بسیاری وجود دارند، اما هیچکدام به اندازهی او مجذوب این زیبایی نشدهاند. شاعر همچنین به تأثیر نقش معشوق در زندگیاش اشاره دارد و میگوید که عشق و زیبایی او در خوابهایش نیز حضور دارد و او را به درمانی از دردهایش دعوت میکند. این احساسات با نوعی عجز و حیرتی نسبت به معشوق ترکیب شده که نشاندهندهی عمق و شدت این عشق است.
هوش مصنوعی: دل را به تو سپردم، ای دوست عزیزم، از روی نادانی، و حالا به خاطر غمت این همه پریشانی را تحمل میکنم.
هوش مصنوعی: بگو چندین نوشته با توصیفهای پیچیده به من میدهی، در حالی که من مانند یک قلم، راست و بیهدف در حال گشت و گذار هستم.
هوش مصنوعی: قلم در توصیف زیبایی تو ناتوان شده است، زیرا هر وصفی که بگوید، تو زیباییات بسیار بیشتر از آن است.
هوش مصنوعی: هرچند که عاشقان بسیاری وجود دارند، ولی هیچکدام به زیبایی تو نیستند که اینقدر شگفتانگیز باشند.
هوش مصنوعی: در دل من دردهای زیادی وجود دارد و پزشکان میگویند هر کسی که اینگونه دردی داشته باشد، درمانی برای او وجود دارد.
هوش مصنوعی: بی هیچ زحمتی، همه در تصور زیبایی تو شگفت زدهاند. ای نقش آفرین جهان، تا زمانی که میدانی.
هوش مصنوعی: هر شب تصویر روی تو در خیال من میرقصد و میگوید که از چشمت دور نشو، چرا که تنها به او درمان مییابی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
صنما! گرد سرم چند همیگردانی
زشتی از روی نکو زشت بود گر دانی
یا بکن آنچه شب و روز همی وعده دهی
یا مکن وعده هر آن چیز که آن نتوانی
از حد و غایت نافرمانی در مگذر
[...]
هرکه زو دیده بود یزدان بی فرمانی
درد او را نکند هیچ خورش درمانی
همه دردی را درمان بتوان کرد بجهد
نقرس است آنکه ز درمانش همی درمانی
چون بود دردی کان را نتوان درمان کرد
[...]
رومه سوزک مژه میکنی از نادانی
ای بهر کندن و هر سوختنی ارزانی
جان کن ای کور جگر سوز و سخن نیکو گوی
مژه وارونه چه کردند ترا میدانی
مژه بر هم نزنی شب ز غم هجران را
[...]
یافت احوال جهان رونق جاویدانی
چرخ بنهاد ز سر عادت بیفرمانی
در زمان دو سپهدار که از گرد سپاه
بر رخ روز درآرند شب ظلمانی
باز در معرکه چون صبح سنانشان بدمد
[...]
ای خدا! دار درین ساحت دهر فانی
صدر دین را ببزرگان دگر ارزانی
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.