گنجور

 
جهان ملک خاتون

دل من به دست آر اگر می توانی

که جز لطف تو کس ندارم تو دانی

ز درد غم عشق بس ناتوانم

به فریاد من رس اگر می توانی

نسیم صبا از من ناتوان [تو]

به گوش نگارم پیامی رسانی

بگویش ز من بیوفایی مکن

چه بد عهد یاری چه نامهربانی

جهان بنده ای شد ز درگاه تو

اگر جان ببخشی اگر دلستانی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سلمان ساوجی

رسولا خدا را به جایی که دانی

چه باشد که از من پیامی رسانی؟

نه کار رسول است رفتن به کویش

نسیما ت برخیز اگر می توانی

ز پیش جم دو کبک بلبل آواز

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه