گنجور

 
جهان ملک خاتون

دل من به دست آر اگر می توانی

که جز لطف تو کس ندارم تو دانی

ز درد غم عشق بس ناتوانم

به فریاد من رس اگر می توانی

نسیم صبا از من ناتوان [تو]

به گوش نگارم پیامی رسانی

بگویش ز من بیوفایی مکن

چه بد عهد یاری چه نامهربانی

جهان بنده ای شد ز درگاه تو

اگر جان ببخشی اگر دلستانی

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode