جانا چه کردهایم که از ما بریدهای
بر دست هجر پرده صبرم دریدهای
گر صد ستم کنی تو بدین دل که همچنان
در دل به پیش اهل نظر نور دیدهای
مقصود خاطر من مسکین رضای تست
آری چه غم تو را که به مقصد رسیدهای
ما خاک آن رهیم که بر وی نهی تو پای
گرچه تو سر ز کبر به گردون کشیدهای
در اشتیاق روی تو ای جان نازنین
دل شد رمیده از غم و تو آرمیدهای
در دوستان به چشم جفا میکنی نظر
آری مگر نصیحت دشمن شنیدهای
گر غافلی ز کار جهان جان نازنین
معذور دارمت که جهان را ندیدهای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر نشاندهندهی احساسات عمیق عاشقانه و دلتنگی شاعر است. او از محبوب خود میپرسد که چرا از او دور شده و دلشکسته است. شاعر میگوید که با وجود تمامی سختیها و بیوفاییها، هنوز هم در دلش جایگاه خاصی برای محبوب دارد و هدف زندگیاش جلب رضایت اوست. او به خاکی بودن خودش اشاره میکند و میگوید که با وجود بزرگی محبوب، او حاضر است در راهش فدا شود. در نهایت، شاعر به محبوب یادآوری میکند که اگر او به دنیا و مشکلات آن بیتوجه است، او را عذر میکند چون شاید از حقایق زندگی بیخبر است.
هوش مصنوعی: عزیزم، چه کار کردهایم که از ما فاصله گرفتهای؟ صبر من در برابر دوریات شکسسته است.
هوش مصنوعی: اگر تو صد بار هم به من ظلم کنی، من با همین دل همچنان به تو نگاه میکنم و در دل به تو نیکو مینگرم.
هوش مصنوعی: نیتم در زندگی این است که رضایت تو را به دست آورم. حال چه اهمیتی دارد که تو به هدف خود رسیدهای؟
هوش مصنوعی: ما از خاک آن راه هستیم که تو پا روی آن میگذاری، هرچند که تو با تکبر سر خود را به آسمان بردهای.
هوش مصنوعی: در انتظار دیدار تو، ای عزیز، دل از غم پریشان شده و تو در آرامش هستی.
هوش مصنوعی: بعضی از دوستانت را بیرحمانه قضاوت میکنی، مگر اینکه سخنان نصیحتآمیز یک دشمن را شنیده باشی.
هوش مصنوعی: اگر از اتفاقات و حال و احوال جهان غافل هستی، نازنین جانم، برایت عذر میآورم؛ چون تو هنوز جهان را ندیدهای.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای تیر آسمان ز کمان چون خمیدهای
وی زهرهٔ زمین ز طرب چون رمیدهای
مانا که گوهری ز کف تو نهان شدست
پشت از برای جستن آن را خمیدهای
از ظلمتت آنکه چشم تو دید ای ضیاء دین
[...]
ای آن که مر مرا تو به از جان و دیدهای
در جان من هر آنچ ندیدم تو دیدهای
بگزیدهام ز هجر تو تابوت آتشین
آری به حق آنک مرا تو گزیدهای
گر از بریده خون چکد اینک ز چشم من
[...]
ای یار بیوفا که دل از ما بریدهای
گویی که پیش هرگز ما را ندیدهای
سرگشتهام چو ذره ز خورشید روی تو
دامن چرا چو سایه ز ما درکشیدهای
لیلی شنیدهام که ز مجنون نمیشکیفت
[...]
ای صبحدم چه شد که گریبان دریدهای
وی شب چه حالتی است که گیسو بریدهای
از دیده زمانه روان است جوی خون
ای دیده زمانه بگو تا چه دیدهای
ای اشک گرم رو خبری بازده ز دل
[...]
ای یار نازنین، چو دل از ما رمیدهای
از ما رمیدهای، به رقیب آرمیدهای
چشمان آهوانهٔ بیآهوی شما
دو شاهد عدلند که از ما رمیدهای
پیکان تیر غمزهٔ تو در دل من است
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.