جانا چه کردهایم که از ما بریدهای
بر دست هجر پرده صبرم دریدهای
گر صد ستم کنی تو بدین دل که همچنان
در دل به پیش اهل نظر نور دیدهای
مقصود خاطر من مسکین رضای تست
آری چه غم تو را که به مقصد رسیدهای
ما خاک آن رهیم که بر وی نهی تو پای
گرچه تو سر ز کبر به گردون کشیدهای
در اشتیاق روی تو ای جان نازنین
دل شد رمیده از غم و تو آرمیدهای
در دوستان به چشم جفا میکنی نظر
آری مگر نصیحت دشمن شنیدهای
گر غافلی ز کار جهان جان نازنین
معذور دارمت که جهان را ندیدهای