گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جهان ملک خاتون

ای مثل چشم مستت چشم فلک ندیده

نقش خیال رویت بر لوح جان کشیده

دل ز اشتیاق وصلت از جان ملول گشته

جان در هوای لعلت از غم به لب رسیده

صدبار خار هجرت در پای دل شکسته

وز بوستان وصلت هرگز گلی نچیده

کس چون تو دلربایی بی رحم پادشایی

فارغ ز هر گدایی نه دیده نه شنیده

تا کلک صنع ایزد نقش وجود بسته

چون تو ملک نهادی هرگز نیافریده

جانا خبر نداری کاین خسته فراقت

دل رایگان بداده غم را به جان خریده

تا دیده دید رویت سیلاب شوق رانده

تا دل گزید مهرت از جان طمع بریده

تا چشم نیم مستت بر من کمین گشاده

پشتم ز بار هجران چون ابرویت خمیده

ای نور دیده، دیده گرد جهان دویده

تا در جهان خوبی یاری چو تو گزیده

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode