دل من از غم تو گرد جهان گردیده
ناکسم من به جهان چون رخ تو گردیده
حال مسکین دل ما را تو چه پرسی آخر
حال او چون سر زلفین تو شد شوریده
صبر گفتی بکن ای دوست به ایام فراق
چون شود صبر میسّر ز توام ای دیده
خبرت نیست نگارا تو ز درد دل من
کاو به شبهای وصال تو به جان کوشیده
سرو نازا تو به ناز ار بخرامی بر ما
نبود عیب چو جای تو کنم در دیده
ای صبا از بر من نزد دلارام خرام
قصّه درد دلم گوی زمین بوسیده
که نیارم به سر کوی تو از بیم رقیب
چه کنم حال جهان نیست ز تو پوشیده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
صد خمار است و طرب در نظر آن دیده
که در آن روی نظر کرده بود دزدیده
صد نشاط است و هوس در سر آن سرمستی
که رخ خود به کف پاش بود مالیده
عشوه و مکر زمانه نپذیرد گوشی
[...]
یاد آن وقت که جانانهٔ ما ترسیده
آمدی بر سر من از همه کس دزدیده
در برم بودی تا وقتِ سحر همخوابه
وز رقیبان همه شب بر تنِ من لرزیده
گر بگویم که کدام است چنان دان که دگر
[...]
ای چو چشم خوش تو چشم کسی کم دیده
شکر ننگ تو برتنگ شکر خندیده
وجهی از روی تو در دیده من خوشتر نیست
ز آن سبب دیده من دیده ترا دردیده
دیده اهل نظر دیده بسی خوب و ترا
[...]
به ستم کی رود از جای دل غم دیده؟
این سپندی است که مرگ بسی آتش دیده
زخم ناسور من از حسرت مشک است کباب
شانه زلف سیاهش به سمن پیچیده
گوهر راز مرا بر کف اظهار گذاشت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.