تشنه درد فراقت منم ای جان در ده
جرعه ای زان لب لعلت که کند ما را به
دلم از تیغ فراق رخ تو مجروحست
مرهمی از شب وصلت به من بی دل نه
این سخن چون بشنید از من مسکین فی الحال
ترک سرمست برآشفت و کمان کرد به زه
تیر مژگان به کمان خانه ابروش نهاد
آنچنان بر دل ما زد که فلک گفتا زه
دیده بگشای و نظر سوی من خسته فکن
که مرا رنگ رخ از هجر تو شد همچون به
گفته بودند زکاتی تو بخواه از حسنش
بوسه ای خواستم از لعل لبش گفتا ده
گفتم از لطف خدا چون تو جمالی داری
خطر چشم بدان را تو زکاتی می ده
روزگاری عجب و خلق جهان بوالعجبند
نشناسند کسی را که که که بود که مه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و درد فراق معشوق سخن میگوید. او به شدت تشنهٔ وصال محبوب است و از دوری او رنج میبرد. دلش زخمهای فراق را تحمل نمیکند و به مرهمی نیاز دارد که در شب وصال به دست آید. شاعر میگوید وقتی این احساسات را بیان کرد، معشوق با خشمی دلربا برآشفته شد و دل او را با تیر مژگانش هدف قرار داد. شاعر از حسرت و longing خود نسبت به زیبایی و الطاف معشوق میگوید و به زیباییهای او اشاره میکند. در نهایت، او به تعجب و حیرت از اوضاع جهان و نادانی مردم از ارزش واقعی افراد اشاره میکند.
هوش مصنوعی: من در آتش کشش و longing برای تو هستم، ای جان. به من لطف کن و کمی از آن شهد شیرین لب هایت به من بده تا آرام شوم و دردی که به خاطر دوری تو دارم، تسکین یابد.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر دوری از چهرهات جریحهدار و آسیبدیده است؛ و هیچ درمانی جز شب وصالات نمیتواند به من که بیدل و بیتابم، آرامش ببخشد.
هوش مصنوعی: این جمله بیان میکند که وقتی شخصی بیخبر از وضعیت من به حرفهای من گوش داد، به سرعت تحت تأثیر قرار گرفت و عصبی شد، طوری که حالت آمادهباش به خود گرفت.
هوش مصنوعی: چشمهای زیبا و نازک تو مانند تیرهایی هستند که از کمان ابرویت رها میشوند. آنچنان به دل ما برخورد کردند که حتی آسمان هم از این شدت تحت تأثیر قرار گرفت و به تحسین درآمد.
هوش مصنوعی: چشمهایت را باز کن و به من نگاه کن، تا مرا از این خستگی نجات دهی. زیرا رنگ چهرهام به خاطر دوری تو شبیه به گل پژمرده شده است.
هوش مصنوعی: گفته بودند که تو باید طلب کنی برکت و زکات را. من از حسن او یک بوسه خواستم، اما او پاسخ داد: "به من چه کمکی میتوانی بکنی؟"
هوش مصنوعی: گفتم به خاطر لطف خدا و زیبایی تو، باید به چشمانت زکاتی بدهم تا از خطر آن محافظت کنم.
هوش مصنوعی: در دنیای پیچیده و عجیب ما، انسانها به طرز عجیبی رفتار میکنند و بسیاری از آنها نمیتوانند شناخت دقیقی از یکدیگر داشته باشند، حتی اگر کسی در میان آنها باشد که ویژگیهای خاصی داشته باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر که خواهنده دین باشد و جوینده راه
شغل از طاعت ایزد بود خدمت شاه
شاه محمود که شاهان زبر دست کنند
هر زمانی به پرستیدن او پشت دوتاه
در همه گیتی برسر ننهد هیچ شهی
[...]
رزبان را به دو ابروی برافتاد گره
گفت: لا حول و لا قوة الا بالله
ابن بلایه بچگان را ز چه کس آمده زه
همه آبستن گشتند به یک شب که و مه
زادک الله جمالا، تو گر آئی ای ماه
وقفه ای کن که جهان را بلغ السیل زباه
راز در دمدمه آمد، ز رخ راز بپاش
روز در عربده آمد ز شب زلف بکاه
باد را سایس زلف تو، درآورد به بند
[...]
هین چو خورشید و مهی از مه و خورشید تو به
میستان نور ز سبحان و بخلقان میده
بینم ابروی تو پیوسته مه نو گه گه
آن نبودست که گویند بقله الحرمه
دارم از مهر تو گه روشن و گه تیره دو چشم
تا سر زلف سیه داری و رخسار چو مه
چون روی تشنه دلا جانب سیمین ذقنان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.