آن دیده بین که چون به جفا می کند نگاه
با آنکه برد در سر زلفش دلم پناه
جانا چرا به خون دلم تشنه ای مکن
آخر بگو که چیست مرا جز وفا گناه
جز آنکه دل به زلف تو دادیم در وفا
کردیم خانه ی دل خود را به غم سیاه
بنواز خاطر من مسکین ز روی لطف
زین بیش همچو زلف مکن حال او تباه
چشمم بدوخت سوزن تقدیر در ازل
دستم گرفت شوق و ببردم شبی ز راه
نشنیده ای که دست قضا و قدر چه کرد
افکند یوسف دل مصری به قعر چاه
دانی که حال این دل مسکین ز عشق چیست
عشق تو همچو کوه و تن خسته ام چو کاه
خون دلم چو مردم چشمت بریخت زار
ای نور هر دو دیده چه محتاج بر سپاه
شاها غم جهان به ازین خور که روز حشر
دامن بگیردت به خدا دست دادخواه
از حادثات چرخ دل سخت آدمی
بشکست گوئیا که نمی گیرد انتباه
فکری نمی کنند که ایام بی وفا
برباید از سریر فلک عاقبت کلاه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به عشق و وفا میپردازد و با بیان احساسات خود به معشوق، از رنج و غم ناشی از عشق میگوید. او از بیتوجهی معشوق نسبت به درد دلش شکایت میکند و به او یادآور میشود که وفا جز گناهی برایش نیست. شاعر به تصویر کشیدن حال دل خسته و ناتوان خود میپردازد و بیان میکند که عشقش چقدر سنگین و طاقتفرساست. در پایان، به سرنوشت انسانها و بیوفایی روزگار اشاره میکند و میگوید که سرانجام همه چیز در دستان قضا و قدر قرار دارد و هیچکس از حوادث زمان در امان نیست.
هوش مصنوعی: چشمی که به من میگوید با بیمحلی به من نگاه کن، خود را در زلفهایش پنهان کرده و دلم را پناه داده است.
هوش مصنوعی: عزیزم، چرا به درد و رنج من علاقهمند هستی؟ خواهش میکنم بگو که آیا من جز وفاداری، گناه دیگری هم دارم؟
هوش مصنوعی: ما فقط به زلف تو اعتماد کردیم و در وفاداری مان، دل خود را با اندوهی عمیق پر کردیم.
هوش مصنوعی: به من رحم کن و به خاطر من که بیچارهام، لطفی کن. بیشتر از این با حال او بازی نکن و او را خراب نکن.
هوش مصنوعی: چشمم در ازل به سوزن تقدیر دوخته شده و دستم شوقی به همراه دارد که مرا شبی به راهی میبرد.
هوش مصنوعی: هرگز نشنیدهای که سرنوشت و تقدیر چه بلایی بر سر یوسف دلباخته مصری آورد و او را به عمق چاه انداخت؟
هوش مصنوعی: میدانی حال این دل بیچاره از عشق چگونه است؟ عشق تو مانند کوهی بزرگ است و بدن خستهام مانند کاهی سبک و ناتوان.
هوش مصنوعی: وقتی اشک خونین دلم به خاطر نگاه تو ریخت، ای نور چشمهای من، دیگر به کدام سپاه نیاز دارم؟
هوش مصنوعی: ای پادشاه، غم و اندوه دنیا به اندازهٔ این خورشید غمگین نباش که در روز قیامت دامن تو را میگیرد و تو باید به خداوند دست نیاز ببری.
هوش مصنوعی: به خاطر پیشامدهای ناگوار و حوادث زندگی، دل آدمی به شدت شکسته میشود، گویی که او نمیتواند هوشیاری و توجه لازم را داشته باشد.
هوش مصنوعی: افراد به این موضوع نمیاندیشند که روزهای ناپایدار ممکن است روزی از مقام و جایگاهشان بزداید و آنها را به زمین بزند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من موی خویش را نه از آن می کنم سیاه
تا باز نوجوان شوم و نو کنم گناه
چون جامهها به وقت مصیبت سیه کنند
من موی از مصیبت پیری کنم سیاه
ای نیکخوی مردم ای نیک خوی شاه
تو نیکخواه شاه و ترا بخت نیکخواه
اندر میان رزم نمانی مگر بشیر
اندر میان بزم نمانی مگر بماه
هم آلت نبیدی و هم آلت سلاح
[...]
ای روی تو به خوبی افزون ز مهر و ماه
بهرام روز باده بهرام رنگ خواه
اندوه این جهان مخور ای ماه شاد باش
کامروز شادمانست از تخت و تاج شاه
افروخته ست طبعش و افراخته محل
[...]
ای یک غلام تو به گه حرب صد سپاه
اندر جوار جاه تو اسلام را پناه
مقبلترین عالمی و طالع تو را
هشت آسمان معسکر و هفت اختران سپاه
موج سخاوت تو رسیده به شرق و غرب
[...]
چون در هوای دل تن من گشت پادشاه
آمد به پیش سینه من از سفه سپاه
لشکرگه سفاهت من عرضه داد دیو
من ایستاده همبر عارض بعرضه گاه
دیو سیه گلیم بران بود تا کند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.