گنجور

 
کمال خجندی

بینم ابروی تو پیوسته مه نو گه گه

آن نبودست که گویند بقله الحرمه

دارم از مهر تو گه روشن و گه تیره دو چشم

تا سر زلف سیه داری و رخسار چو مه

چون روی تشنه دلا جانب سیمین ذقنان

پای بیرون منه از ره که بیفتی در چه

باش تا نغمه نی گوش کنیم ای صوفی

چند بانگ نو و فریاد تو الله الله

لاف زد گل بتن نازک تو زیر قبا

خواست عذر گنهش لاله و برداشت کله

ای خوش آن دم که ببوسیدن رخسار و لبت

شمع بنشانم و پیش تو نشیئم آنگه

گفته های تو که با آن زده سکه کمال

هفت هفت است ولی چون زر خاص ده ده

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
فرخی سیستانی

هر که خواهنده دین باشد و جوینده راه

شغل از طاعت ایزد بود خدمت شاه

شاه محمود که شاهان زبر دست کنند

هر زمانی به پرستیدن او پشت دوتاه

در همه گیتی برسر ننهد هیچ شهی

[...]

مشاهدهٔ ۶ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
منوچهری

رزبان را به دو ابروی برافتاد گره

گفت: لا حول و لا قوة الا بالله

ابن بلایه بچگان را ز چه کس آمده زه

همه آبستن گشتند به یک شب که و مه

مشاهدهٔ بیش از ۲۳ مورد هم آهنگ دیگر از منوچهری
اثیر اخسیکتی

زادک الله جمالا، تو گر آئی ای ماه

وقفه ای کن که جهان را بلغ السیل زباه

راز در دمدمه آمد، ز رخ راز بپاش

روز در عربده آمد ز شب زلف بکاه

باد را سایس زلف تو، درآورد به بند

[...]

مولانا

هین چو خورشید و مهی از مه و خورشید تو به

می‌ستان نور ز سبحان و بخلقان می‌ده

کمال خجندی

گرچه زد صورت خوبان ره عقل تو کمال

نیک بود آن همه صورت چو به معنی پیوست

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از کمال خجندی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه