ای نیکخوی مردم ای نیک خوی شاه
تو نیکخواه شاه و ترا بخت نیکخواه
اندر میان رزم نمانی مگر بشیر
اندر میان بزم نمانی مگر بماه
هم آلت نبیدی و هم آلت سلاح
هم زینت سرائی و هم زینت سپاه
همچون دل فرشته دلت خالی از بدی
همچون تن ستاره تنت فارغ از گناه
با دولت تو کاه ببالد بسان کوه
با هیبت تو کوه بنالد بسان کاه
آهنگ راه دارد شاه اندرین دو روز
من هیچگونه اسب ندارم سزای راه
من بنده را امید بفضل و سخای تست
گر فضل تو نباشد باز اوفتم ز شاه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به ستایش شخص نیکخوی و نیکخواهی او میپردازد. او میگوید که این فرد در میدانهای جنگ به عنوان بشیر و در میهمانیها به عنوان ماه درخشان است. او همزمان نماد زیبایی و قدرت است و جانش خالی از بدی و تنش دور از گناه است. دولت و قدرت او به قدری است که باعث میشود کاه مانند کوه بلند شود و کوه همچون کاه ناتوان به نظر برسد. شاعر به احساس ناامیدی خود از نبود اسب برای سفر اشاره میکند و تنها امیدش به لطف و بخشش این نیکوکار است، زیرا بدون فضل او ممکن است به ورطه سقوط بیفتد.
هوش مصنوعی: ای انسان نیکوخصال، ای پادشاه نیکوخصال، تو خیرخواه شاه هستی و سرنوشتت نیز نیکو و خوش است.
هوش مصنوعی: در میدان نبرد، فقط کسی میتواند پیروز شود که بشارت دهنده باشد و در میهمانی، تنها کسی خوشایند است که مانند ماه درخشان باشد.
هوش مصنوعی: هم ابزار شرابخواری هستی و هم ابزار جنگ، هم زینت خانهای و هم زینت میدان نبرد.
هوش مصنوعی: دل تو مانند دل فرشته، پاک و عاری از بدی است و جسم تو مانند ستاره، خالی از گناه و آلودگی است.
هوش مصنوعی: با توجه به نعمت و خوشبختی تو، چیزهای بیارزش مانند کاه به عظمت و بزرگی میرسند و در عین حال، عظمت و قدرت تو باعث میشود که کوههای بلند و استوار نیز احساس ناتوانی کنند.
هوش مصنوعی: در این دو روز، شاه در سفر و حرکت است و من هیچ اسبی ندارم که برای این مسیر مناسب باشد.
هوش مصنوعی: من امیدم به لطف و generosity توست، اگر لطف تو نباشد، من دوباره به حال ناز و نیاز میافتم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من موی خویش را نه از آن می کنم سیاه
تا باز نوجوان شوم و نو کنم گناه
چون جامهها به وقت مصیبت سیه کنند
من موی از مصیبت پیری کنم سیاه
ای روی تو به خوبی افزون ز مهر و ماه
بهرام روز باده بهرام رنگ خواه
اندوه این جهان مخور ای ماه شاد باش
کامروز شادمانست از تخت و تاج شاه
افروخته ست طبعش و افراخته محل
[...]
ای یک غلام تو به گه حرب صد سپاه
اندر جوار جاه تو اسلام را پناه
مقبلترین عالمی و طالع تو را
هشت آسمان معسکر و هفت اختران سپاه
موج سخاوت تو رسیده به شرق و غرب
[...]
چون در هوای دل تن من گشت پادشاه
آمد به پیش سینه من از سفه سپاه
لشکرگه سفاهت من عرضه داد دیو
من ایستاده همبر عارض بعرضه گاه
دیو سیه گلیم بران بود تا کند
[...]
موی سیاه من ز زمانه سپید شد
وین نامه سپید شد از معصیت سیاه
زان تیره گشت همچو گنه چشم روشنم
تا نیز چشم من نکند درگنه نگاه
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.