گنجور

 
جهان ملک خاتون

جانان کدام دل که نگشتست رام تو

و آن کیست کاو نشد به ارادت غلام تو

جز نام دوست ورد زبانم نمی شود

در هر نفس که می زنم اوّل به نام تو

ناکامی جهان ز جهانت گر آرزوست

خوش باش زان جهت که جهان شد به کام تو

هر چند خون این دل بیچاره خورده است

بادا شراب عیش همیشه به جام تو

محرم بجز نسیم صبا نیست هیچکس

کز من برد پیامی و آرد سلام تو

دانی چه فتنه ایست که افتاد در جهان

زان چشم آهوانه و زلف چو شام تو

ای دل هوای زلف معنبر چه می کنی

در غم بسوختیم ز سودای خام تو

آن دام و دانه ای که تو داری ز زلف و خال

آخر کدام مرغ نیفتد به دام تو

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode