ای دو چشمت مایه درمان من
تا به کی باشد بلا بر جان من
از غم عشقت بگو ای سنگدل
چند باشد در غمت افغان من
جز لب لعل تو ای آب حیات
هیچ نبود در جهان درمان من
این دل سرگشته بیچاره ام
چون کنم چون نیست در فرمان من
دل به جان آمد ز هجران چون کنم
نیست رحمی بر منش جانان من
در سر کار غمش .........
........... سر و سامان من
من ز چشم آرم شراب از دل کباب
گر تو باشی یک شبی مهمان من
راز عشقش چون بگویم مدّعی
هرچه می گوئی بگو در شان من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عشق تو در جان من ای جان من
آتشی زد در دل بریان من
در دل بریان من آتش مزن
رحم کن بر دیدهٔ گریان من
دیدهٔ گریان من پرخون مدار
[...]
شاه واقف گشت از ایمان من
وز تعصب کرد قصد جان من
دل مُحسّ آن نگردد جان من
این چنین فرمود آن جانان من
ای دهانت پسته خندان من
خاک پایت چشمه حیوان من
زلف و رخسار تو، ای خورشید حسن!
لیلة القدر و مه تابان من
جان شیرینم فدای لعل تو
[...]
منتی باشد ز تو بر جان من
گر بری این سستی از دندان من
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.