زمانه تا به کی آخر جفا کند بر من
به آتش غم هجران بسوزدم خرمن
نسیم زلف تو گر بشنوم ز باد صبا
چنان بود که به یعقوب بوی پیراهن
شکسته دل منم از تاب هجر تو زین بیش
دل حزین مرا همچو زلف خود مشکن
نسوخت بر من مسکین دلت نشاید گفت
تو نام دل منهش کان دلیست از آهن
بیا و بر سر و چشم جهان نشین عمری
که رفته ای ز بر من چنانچه جان ز بدن
اگر برم به زبان نام تو ز غایت شوق
هراز بار بشویم به مشک ناب دهن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد و رنجی که بخاطر دوری معشوق متحمل میشود، صحبت میکند. او به شدت تحت تأثیر هجران است و احساس میکند که زمان همانطور که بر او ظلم میکند، نمیتواند این درد را فراموش کند. او به یاد معشوق و بوی خوش او میافتد و دلشکسته و غمگین است. شاعر از معشوق میخواهد که به او توجه کند و به یاد او باشد. او همچنین در تلاش است تا با نام معشوق، این غم را تسکین دهد، اما میداند که دلش همچون زلف معشوق شکننده است. در نهایت، او آرزو دارد که معشوق همیشه در نظرش باشد و این درد دوری پایان یابد.
هوش مصنوعی: دنیای بیرحم تا کی بر من ظلم و ستم خواهد کرد؟ من با آتش غم فراق، دارایی و هستیام را از بین بردم.
هوش مصنوعی: اگر نسیم زلف تو را از باد صبا بشنوم، مثل بوی پیراهن یعقوب خواهد بود که او را به یاد یوسف میاندازد.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر جدایی تو بسیار رنجیده و شکسته است. دیگر این دل غمگین و پریشان مرا همچون موهایت نشکن و آزار نده.
هوش مصنوعی: دل من که در آتش نمیسوزد، تو نباید بگویی که این دل از آن دلهای معمولی است، چون این دل مثل دل آهنین است.
هوش مصنوعی: بیار به سر و چشمم نشستهای، مانند جانی که از بدن جدا شدهای، اکنون که عمرم به پایان رسیده است.
هوش مصنوعی: اگر به زبان نام تو را بر زبان بیاورم، از شدت شوق، هر بار مانند مشک خالص، نالهای از دلم بیرون میآید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
فرو شکن تو مرا پشت و زلف بر مشکن
بزن تیغ دلم را ، بتیغ غمزه مزن
چو جهد سلسله کردی ز بهر بستن من
روا بود ، بزنخ بر مرا تو چاه مکن
بس آنکه روز رخ تو سیاه کردم روز
[...]
خدای داند بهتر که چیست در دل من
ز بس جفای توای بیوفای عهدشکن
چو مهربانان در پیش من نهادی دل
نبرد و برد دلم جز به مهربانی ظن
همی ندانست این دل که دل سپردن تو
[...]
ز تاب عنبر با تاب بر سهیل یمن
هزار حلقه شکست آن نگار عهدشکن
چه حلقه ای ؟ که معلق نهاد دام بلا
چه عنبری ؟ که معنبر نمود اصل فتن
گهی ز نافۀ مشکست ماه را زنجیر
[...]
هوا همی بنکارد بحله روی چمن
صبا همی بطرازد بدر شاخ سمن
سمن شکفته فراز چمن چو روی صنم
بنفشه خفته بزیر سمن چو پشت شمن
زمین بخندد هر ساعتی چو چهره دوست
[...]
چرا نگرید چشم و چرا ننالد تن
کزین برفت نشاط و از آن برفت وسن
چنان بگریم کم دشمنان ببخشایند
چو یادم آید از دوستان و اهل وطن
سحر شوم ز غم و پیرهن همی بدرم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.