گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جهان ملک خاتون

پشت دلم ز بار فراقت خمیده است

جانم ز درد عشق تو بر لب رسیده است

دانی که در فراق رخت ای دو دیده‌ام

خون دلم ز دیده‌ی حیران چکیده است؟

ای نور دیده تا ز برم گشته‌ای جدا

بخت از برم چو آهوی وحشی رمیده است

صبرم ز روی خویش مفرمای بعد از این

شوق رخ تو پرده‌ی صبرم دریده است

رحمی بکن به حال دل مستمند من

عمریست تا که بار فراقت کشیده است

کامم بده ز لب که مرا تلخ گشت کام

بسیار شربت شب هجران چشیده است

مسکین دل حزین مرا خوش بدار از آنک

عشق رخ ترا ز جهانی گزیده است

 
 
 
جلال عضد

کس مثل حسن مطلع خطّت ندیده است

کاین مطلع از مجرّد حسن آفریده است

عالم فروزی رخ تو تا بدید صبح

بر خود ز رشک روی تو جامه دریده است

ابروت حاجبی ست که بالین ناتوان

[...]

ناصر بخارایی

آمد بهار و موکب گل‌ها رسیده است

لاله علم به کون و به صحرا کشیده است

بلبل سرود گفته، سر انداز گشته سرو

غنچه ز ذوق جُبهٔ‌ خضرا دریده است

در چشم شوخ نرگس زو هیچ شرم نیست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ناصر بخارایی
جهان ملک خاتون

جانا دو ابروی تو هلالی خمیده است

چون آن هلال دیده ی عقلم ندیده است

از حد مبر جفا و بیندیش از وفا

زان رو که خار جور تو در جان خلیده است

دانی که حال زار من خسته دل چه شد

[...]

اسیری لاهیجی

مقبل کسی که شادی وصل تو دیده است

خرم دلی که از غم هجران رهیده است

شادست آنکه دولت غم های عشق تو

برجان و دل بملک دو عالم خریده است

آرد بدست دامن معشوق بیگمان

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه