زین بیشتر چون زلف خود خاطر پریشانم مکن
واندر فراق ای عمر من شیدا و حیرانم مکن
دردی ز تو دارم ولی درمان نمی یابم چرا
آخر که گفتت درد ده وز لطف درمانم مکن
از دست هجران جان من آمد به لب از وصل خود
دادم بده زین بیشتر بیداد بر جانم مکن
پیمان تو با من داده ای در عهد حسن خویشتن
ای نور دیده رخنه ای در عهد و پیمانم مکن
من ذرّه ناچیز و تو سلطان انجم خود تویی
خورشید وارم رخ نما چون ابر گریانم مکن
هر چند من مستغرقم از آب چشم خویشتن
بر آتش هجران خود زین بیش بریانم مکن
ای جان و ای جانان من فرماندهی بر جان من
هر جور می خواهی بکن در بند هجرانم مکن
چون از رخ جان پرورت هستم بعید اندر جهان
من لاشه ی بی حاصلم در عید قربانم مکن
از تاب چوگان دو زلف اندر سر میدان عشق
مانند گوی اندر غمت افتان و خیزانم مکن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این قطعه از عشق و دلتنگی خود میگوید و از محبوب خود میخواهد که سبب پریشانی و دردش نشود. او به شدت تحت تأثیر فراق محبوب است و میگوید که به خاطر دوری او جانش به لب رسیده است. شاعر از محبوب میخواهد که با نـقض عهدی که با او بسته، بیشتر از این او را رنج ندهد. او خود را ناچیز و محبوب را بزرگتر از خورشید میبیند و به طعنه میگوید که حالش به قدری بد است که نمیخواهد در آتش هجرانش بسوزد. همچنین از اینکه در عشق مانند گوی در میدان بازی است، ابراز ناراحتی میکند و به محبوب میگوید که جلوی آزار او را بگیرد. در نهایت به تلخی و درد عاطفیاش در این عشق اشاره میکند.
هوش مصنوعی: نکن که خاطر مرا از دست بدهی، زیرا بیشتر از این نمیتوانم تحمل کنم. ای عمر من، در این جدایی شیدا و گیج هستم، پس مرا در این حال رها نکن.
هوش مصنوعی: من از تو دردی احساس میکنم، اما نمیتوانم درمانی برای آن پیدا کنم. چرا، ای محبوب، که گفتی دردم را به من بگو، اما لطفاً درمانم نکن.
هوش مصنوعی: از شدت دوری و جدایی، جانم به لبش رسیده و دیگر طاقت ندارم. اگر به من وصالی نمیدهی، بیشتر از این بر جانم ستم نکن.
هوش مصنوعی: تو با من وعدهای بستهای و در این عهد زیبایی خود، ای نور چشمانم، در این پیمان و وعدهات مرا ناامید نکن.
هوش مصنوعی: من یک ذره کوچک هستم و تو سلطانی از ستارهها. تو خودت مانند خورشید خودت را نشان بده، زیرا من مثل ابر گریهکننده هستم، پس مرا نزن.
هوش مصنوعی: هر چند که من در غم و اندوه خود غرق شدهام و اشکهای من چون آب از چشمانم میریزد، اما در این وضعیت دلم را از آتش جدایی و فراق نداشته باش و بیشتر بر من سختی نزن.
هوش مصنوعی: ای محبوب من، تو سرپرست جان من هستی، هر طور که میخواهی با جانم رفتار کن، اما مرا در تنهایی و دوری از خودت رها نکن.
هوش مصنوعی: من به خاطر وجود تو در زندگیام، نگاهم به دنیا متفاوت است. در دل این دنیا، احساس بیفایده بودن میکنم و زمانهایی را که به سرمیبرم، بدون هدف و بیثمر میدانم؛ پس از من دوری کن در این روزهای خاص و مقدس.
هوش مصنوعی: در میدان عشق، دو زلف تو همچون چوب تاب و گوی در غم تو، در حال افتادن و برخاستن هستم، اما مرا رها کن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.