تا به کی این در زنم در باز کن
با وصالت یک دمم دمساز کن
یک زمان بنوازم ای جان از وصال
بعد ازین چندانکه خواهی ناز کن
چون ببست او راه وصلش را به ما
ای دل مسکین ز او خو باز کن
گرچه چون دف هر دمم دستی زنی
چنگ جانم را دمی درساز کن
گر توانی گفت حالت با صبا
یک زمانش محرم این راز کن
ای دو چشم بخت من اندر جهان
گر نه شبکوری دو دیده باز کن
گر ببینی بر سر راهش دمی
قصّه عشق مرا آغاز کن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چند نالم بر درت؟ در باز کن
یک دمم با خویشتن دمساز کن
چون چنین شد ابتهال آغاز کن
ناله و تسبیح و روزه ساز کن
ای نزاری درج دل سر باز کن
قصه کیتو کرخ آغاز کن
دیدۀ جانش به رویت باز کن
سر او با وصل خود همراز کن
جهد کن! این بند از پا باز کن
بر فراز لامکان پرواز کن
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.