خداوندا به حال ما نظر کن
ز حال نیک و بد ما را خبر کن
ز لطف خویشتن بنواز ما را
هوای شور و شر از سر به در کن
رهی گم کردهام در ظلمت شب
به بوی زلف خویشم راهبر کن
نظر بر حال زارم چون نداری
روال کار ما زین خوبتر کن
به خاک ره نشینم در فراقت
سهی سروا به کوی ما گذر کن
هر آن کهم خون دل از دیده پالود
ز قهر خویش خونش در جگر کن
گذر کن سوی ما ای نور دیده
بگویش رو جهان زیر و زبر کن
به زاری با صبا این راز میگفت
به چشم مردمی در ما نظر کن
که با هجر تو حال زار ما را
ببین دردم ز درد ما حذر کن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از خداوند میخواهد که به حال او و دیگران توجه کند و از لطف خود آنان را نوازش کند. او از تاریکی و گمشدگی خود در زندگی میگوید و از خدا درخواست هدایت و روشنایی میکند. شاعر از درد و رنج خود سخن میگوید و خواستار بهبودی و رحمت الهی است. او به یاد معشوقهاش در عذاب است و از خدا میخواهد که او را از این حال نجات دهد و به زندگیاش رنگ و بوی خوشبختی ببخشد. در نهایت، او امیدوار است خداوند بر دلهای زار او نظر کند و به درد و غم او رسیدگی کند.
هوش مصنوعی: پروردگارا، به ما توجه کن و از وضعیت خوب و بد ما آگاه باش.
هوش مصنوعی: از مهربانی خودت ما را نوازش کن و گرمی شوق و هیجان را از دل ما دور کن.
هوش مصنوعی: در دل تاریکی شب گم شدهام و از تو میخواهم که با عطر و زیبایی موهایت، مرا به راهی هدایت کنی.
هوش مصنوعی: وقتی به وضعیت دردناک من نگاه میکنی، بیتوجهی نکن، چون نمیتوانی به خوبی و با مهربانی با ما برخورد کنی.
هوش مصنوعی: در زمین نشستهام و در انتظار تو هستم، ای محبوب زیبا. بیایید و از کوچه ما عبور کن.
هوش مصنوعی: هر موقع که از شدت خشم و ناراحتی، اشک از چشمانم بریزد، باید این احساس درد و رنج را در وجودم حس کنم.
هوش مصنوعی: بیا به سوی ما، ای کسی که چشمهای ما به تو روشن است. به او بگو که دنیا را تغییر دهد و دچار تحول کند.
هوش مصنوعی: با صدای بلند و در حال نیایش، به نسیم صبحگاهی میگفت که به چشمان مردم بنگر و رازهای دل ما را ببین.
هوش مصنوعی: با دوری تو، حال ما بسیار بد است، پس از درد ما دوری کن و به دردمان رحم کن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا گوید به آتش بر گذر کن
جهان را از تن پاکت خبر کن
غلاما خیز و ساقی را خبر کن
که جیش شب گذشت و باده در کن
چو مستان خفته انداز بادهٔ شام
صبوحی لعلشان صبح و سحر کن
به باغ صبح در هنگام نوروز
[...]
مگو شکر، حکایت مختصر کن
چو گفتی سوی خوزستان گذر کن
ازین تاریکدان خیز و گذر کن
بدار الملک ربّانی سفر کن
ز ابروی هلالی پرده بر کن
من دیوانه را دیوانه تر کن
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.