گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جهان ملک خاتون

از دستت ای قلم من خواهم به جان رسیدن

از تو زبان درازی و ز من زبان بریدن

تا کی چنین نمایی حال دلم به تحریر

وز ماجرای عشقش این سرزنش شنیدن

پیوند مهرم از دل بشکست عهد لیکن

ما را ز جان شیرین مشکل توان بریدن

در پای جان فروشد صد خار هجر و دستم

یک گل نمی تواند از باغ وصل چیدن

آن را که همچو بلبل باشد هوای گلزار

چون گل بباید او را صد پیرهن دریدن

آن سرو را چو بر ما هرگز گذار نبود

تا کی توان به خواری گرد جهان دویدن

دارم هوای رویش امّا نمی تواند

مرغ دل ضعیفم در کوی او پریدن

هرکس که سر ز خطّش بیرون کشد به زاری

خطّ خطا بباید بر حرف او کشیدن

گویی ز جان کشیدند نقش رخ تو ورنی

از آب و گل بدیع است این صورت آفریدن

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode