گنجور

 
جهان ملک خاتون

چون جهانی را تویی روح و روان

رحمتی کن بر دل این ناتوان

سرو جانی در سرابستان دل

سر مکش یکبارگی از دوستان

چون قد رعنایت ای زیبا نگار

من ندیدم سروی اندر بوستان

سر به پایت می نهم چون آب و تو

سرکشی از ما چرا سرو روان

از چه رو ای نور چشمم در فراق

کرده ای خون دل از چشمم روان

ما همه روزی ز روی اعتقاد

بنده مهر تو می گردم ز جان

دلبرا امروز ما را خوش بدار

کاعتمادی نیست بر کار جهان