جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۲۸

چون جهانی را تویی روح و روان

رحمتی کن بر دل این ناتوان

سرو جانی در سرابستان دل

سر مکش یکبارگی از دوستان

۳

چون قد رعنایت ای زیبا نگار

من ندیدم سروی اندر بوستان

سر به پایت می نهم چون آب و تو

سرکشی از ما چرا سرو روان

از چه رو ای نور چشمم در فراق

کرده ای خون دل از چشمم روان

۶

ما همه روزی ز روی اعتقاد

بنده مهر تو می گردم ز جان

دلبرا امروز ما را خوش بدار

کاعتمادی نیست بر کار جهان