ای صبا نیست به عالم چو قدش سرو روان
تو برو وز من خاکیش سلامی برسان
چون سلامش برسانی ز من خسته بگو
که مرا از غم ایام فراقت برهان
یا رب آن شب چه شبی باشد و آن روز چه روز
که درآید ز در بخت من آن سرو روان
آفتابست رخ روشن جان پرور تو
تا به کی ذرّه صفت از تو شوم سرگردان
دل فکندم به بلای سر زلفت بازآی
تا کنم در سر کار تو سر و جان جهان
بلبلا باد صبا گل ز تو بربود و برفت
چاره ای نیست بجز صبر برو قصّه مخوان
گفتم آن دلبرم از روی کرم بازآید
واپس آمد چو بدیدیم همان بود همان
بود در خاطر من کاو ز جفا برگردد
بر وفا و کرم دوست نه این بود گمان
رحمتی بر من دلخسته کن ای بی رحمت
گر به دل دوست نداری تو بدارم به زبان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نتوان کردازین بیش صبوری نتوان
کار از آن شد که توان داشتن این راز نهان
با چنین حال زمن صبرو نهان کردن راز
همچنان باشد کز ریگ روان آب روان
تو ندانی که مراکارد گذشته ست ز گوشت
[...]
دوش تا روز فراخ آن صنم تنگ دهان
رخ چون لاله همی داشت ز می لاله ستان
رخ او لاله ستان بود و سر زلفک او
زنگیان داشت ستان خفته بر آن لاله ستان
گاه پیوسته همی گفت غزلهای سبک
[...]
گذری گیر از آن پس به سوی لالهستان
طوطیان بین همه منقار به پرخفته ستان
هریکی همچو یکی جام دروغالیهدان
بالش غالیه دانش را میلی به میان
گل چو بشکفت زمین گشت پر از آب روان
بگل و آب روان تازه بود جان جهان
هرکجا چشم زنی هست زمین نرگس زار
هرکجا پای نهی هست زمین لاله ستان
سبزه را باد پر از عنبر کرده است کنار
[...]
عید باکوکبهٔ خویش درآمد به جهان
وز جهان با سپه خویش برون شد رمضان
نوبت باده و چنگ طربانگیز رسید
نوبت شربت و طبل سَحَر آمد به کران
کرد باید طرب آغاز که در نوبت عید
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.